لطیفترین آغوش تربیتی
چه شعر منحرفکنندهای است این که میگویند «پسر نوح با بدان بنشست، خاندان نبوتش گم شد»! مگر رفیق بد چقدر میتواند موثر باشد که پیغمبرزادهای را از راه به در کند؟ یا بهتر بگویم آغوش دوست ناباب مگر چقدر گرم و نرم است که انسان را از آغوش رسولالله بیرون بکشد و تا آخرین لحظه نگذارد که به آشیانه خود باز گردد. نه؛ این یک اتفاق ساده نیست. قضیه پیچیدهتر و مرموزانهتر است. حتما پای یک آغوش دیگری در میان است!
پاسخ را از خود قرآن میتوان جستجو کرد. لازم به شعر و قصه نیست. کافیست آیات آخر سوه تحریم را مرور کنیم. در خانه بهترین خلق خدا کسی هست که نمیگذارد مهربانترین مربی، پاره تن خود را در آغوش خویش بپروراند. کسی که لطیفترین آغوش را ربوده است؛ مادر... خداوند برای کافرین مثال میزند همسر نوح و همسر لوط را؛ نزد دو بنده صالح ما بودند ولی به آنها خیانت کردند...
این وجیزه حرف بزرگی را ادعا میکند و آن این که اگر پدر و مادر هر دو خوب باشند، فرزند هرگز فاجر نمیشود الا یک از هزاران که بحثش جای دیگری است. پس اگر خواستی راونشناس بزرگی شوی، فقط کافی است که پدر و مادر فرد را خوب بشناسی. حالا نگو که تاثیر محیط چه شد و اختیار آدمی کجا رفت که گفتم جای بحثش این جا نیست.
حالا بیا و آن روی سکه را ببین. این آغوش کم چیزی نیست. همان طور که میتواند تربیت چند صدساله پیامبر خدا را خنثی کند، میتواند پیامبری را متولد کند یا امامی را به کمال برساند. تو خیال میکنی که چون پیامبر پیامبر است، دیگر مادرش نقشی ندارد؟ یا چون امام حسن و امام حسین امام هستند، دیگر بودن حضرت زهرا مهم نیست؟ نکند که نمیدانی حسین در دامن مادر شهیدِ کربلا میشود و حسن در دامان پاک او مومنین را به عزت میرساند و معز المومنین میشود؟ این آغوش چیز گرانبهایی است. هم گرمای دستان مادر و بوسه لبان پاک او برای حسنین سلاماللهعلیهما لازم است و هم روح بزرگ فاطمه در کالبد فرزندان نفس مسیحایی میدمد. شاید نتوان گفت که چرا فاطمه فاطمه است، اما میتوان حدس زد که چرا حسن؛ حسن و حسین؛ حسین و زینب ؛زینب است... زیرا که مادرشان فاطمه است...
نه تنها حسنین و زینبین محتاج زهره زهرای خلقتاند، که همه امامان و اولیاء و علما و خوبان بدون فاطمه به سر منزل مقصود نمیرسند. این دیگر بحث و استدلال نمیخواهد، اذعان خود آنهاست که هر چه داریم از مادر سادات است...
آغوش مادر خیلی مهم است. جسما و روحا. اگر دیدی کمیت کسی لنگ میزند، از آغوش مادرش سوال کن که چرا برایش کم گذاشته است. البته تا چند شرط نباشد، این آغوش آغوش نمیشود. اصل شرطها را وقتی میتوان گفت که نقش پدر مشخص شده باشد و معلوم شود ترکیب طلایی آن دو چه اثرات فوقالعادهای را به ارمغان خواهد آورد. اما اکنون هم میتوان به دو شرط مهم اشاره کرد:
اول آن که اصل حضور مادر با آغوش گرم، گریزناپذیر است. پس خیلی کوتهنگری است که پدری بخواهد بدون همسر، فرزندانش را بزرگ کند. این جمله که «هم پدرش بودم، هم مادری کردم در حقش» نه تنها منتی بر کودک نیست، که ظلمی است بزرگ در حق او...
دوم این که هیچ مادری نمیتواند حق مادری را به طور کامل ادا کند. زیرا که هیچ مادری انسان کامل نیست. پس باید از کاملترین مادر کمک گرفت، همانی که کاملترین انسانها به مدد او به کمال رسیدند. پس هیچ مادری بیحب حضرت زهرا نمیتواند آغوشاش را گرم و ناز کند. اصلا هیچ آغوشی بیحضرت زهرا آغوش تربیتی نمیشود...