مربی محور - مسجد مدار

مبانی و اصول کار فرهنگی ،تربیتی و تشکیلاتی ویژه مربیان صالحین و فعالان مجموعه های تربیتی و فرهنگی

مربی محور - مسجد مدار

مبانی و اصول کار فرهنگی ،تربیتی و تشکیلاتی ویژه مربیان صالحین و فعالان مجموعه های تربیتی و فرهنگی

arrow
خبرنامه سایت
فیسبوک صالحین
پرتال صالحین خیبری
خاکریز ما

codes and tools for blog

مربی محور - مسجد مدار

گام نخست در تربیت، طهارت است، همچنانکه گام نخست در عبادت طهارت است.

«طهارت شریعت به آب است و طهارت طریقت به تخلیه هوا و هوس و طهارت حقیقت خالی کردن قلب است از غیر حق تعالی»

عضویت در خبرنامه ایمیلی
امکانات سایت
دیگر پایگاه های ما
آخرین نظرات
دوستان صالحین
دفاتر مراجع عظام تقلید

روش مدیرت و تعامل سرگروه

جمعه, ۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۶:۵۶ ب.ظ

نقش سرگروه

در شجره طیبین صالحین مهمترین بلکه اساسی ترین نقش تربیتی را جناب سرگروه داره. سرگروه صفر تا صد مطالب تربیتی را باید مدیریت بکنه. اینجاست که ما باید با نقش مدیریتی جناب سرگروه در یک گروه تربیتی و یک حلقه صالحین بیشتر آشنا بشیم. به نظر می رسه که مهمترین نقش مدیریتی جناب سرگروه نسبت به یک گروه تربیتی دو تا مطلب هست در حوزه مدیریت تربیتی. یکی شناسایی نیروهاست و دومی برنامه ریزی؛ به چه معنا؟ به این معنا که یک سرگروه باید نیروهایش را از تمام لحاظ شناسایی بکنه یعنی ظرفیتهای وجودی شون را محدودیتهای وجودی و بعضا ژنتیکی و محیطیش را، استعدادهای خدادادی چه استعدادهای عمومی و چه استعدادهای خاص و اختصاصی اون شخص را، نقاط قوت این شخص و نقاط ضعف این شخص را باید بشناسد. بعد از شناسایی این مطالبی که محضر مبارکتون بیان شد، مهمترین نقش مدیریتی جناب سرگروه، برنامه ریزی جهت شکوفا شدن استعدادها، تقویت نقاط قوت، از بین رفتن نقاط ضعف و قرار گرفتن این نیرو و این متربی که در این حلقه در حال شرکت است، برنامه ریزی کنیم جهت شکوفایی اون استعدادهاش و حرکت به سمت اون استعدادهایی که داره. اینجاست که این میشه نقش مدیریتی یک سرگروه.


مشکلات عدم شناسایی
اگر سرگروهی خوب شناسایی نکنه یعنی ندونه این نیرو این فرد در چه محیطی بزرگ شده. آیا یک محیط متدین بوده یا یک محیط مثلا عادی یا بعضا ضد دین. در چه مدرسه ای در حال تحصیله در چه محله ای در حال رشد ونمو است، قطعا نمی تونه خیلی از کمکهای تربیتی به این نیرو داشته باشه. حتی آشنایی با رفتار خانوادگی، به این معنا که ممکنه یک نیرو عصبی مزاج باشه، چرا؟ چون پدر و مادرش عصبی اند یا خانواده اش عصبی اند اگر درست شناسایی نکنه نمی تونه مدیریت بکنه و برنامه ریزی کنه جهت از بین رفتن مثلا این حالت عصبی بودنش. یا مثلا اگر نیرویی می بینیم از حیث ذهنی متوسط به پایینه یا یک نیرویی بسیار تیز ذهنه، خوب برنامه ریزی تربیتی برای این دو نیرو فرق می کنه. یا مثلا می بینیم بعضی ها نسبت به بعضی از مسائل دچار عقده هایی شدن دچار مشکلاتی شدن اگر مربی اینها را شناسایی نکنه نمی تونه این نیرو را مدیریت بکنه و برای او برنامه ریزی داشته باشه.


تسلط سرگروه به اصول تربیتی و تعامل با مسئولان
البته باز تأکید می کنم یکی از ارکان مهم بعد از شناسایی برنامه ریزی است لازمه ی برنامه ریزی تربیتی این است که انسان و اون سرگروه از حیث مطالعات از حیث تجربه، از حیث آشنایی با مبانی ، روشها و اصول تربیتی مسلط باشه که بتونه این برنامه ریزی را داشته باشه و نکته بسیار مهم اینه که در مسائل تربیتی خصوصا در بحث شجره طیبه صالحین گروهداری فقط یک جنبه نیست باید از حیث پشتیبانی، باید از حیث آمادگی امکانات تفریحی و اردویی جناب سرگروه تعاملات مدیریتی با مسئولان بالاترشون داشته باشه مثلا مسئولین طرح صالحین پایگاه، اون مربی ای که از طرف حوزه بسیج یا سرمربی ای که از طرف ناحیه بسیج در نظر گرفته شده با اینها تعاملات داشته باشه جهت برنامه ریزی بهینه جهت شکوفایی استعدادهای این نیروها جهت پشتیبانی و ایجاد زمینه های شکوفایی، جهت دادن مسئولیتها و تربیت کادر کارامد برای نظام اسلامی و جهان اسلام.  باید با اونها هم تعامل داشته باشه با اونها ارتباط داشته باشه، مشکلات گروهی که خودش نمی تونه حل کنه یا ممکنه شک داشته باشه حتما با مسئول بالاترش مشورت بکنه


برنامه ریزی همه جانبه
در برنامه ریزی همه جانبه به یک نیرو نگاه کنه، یعنی هم شخصیت اجتماعی اش را در نظر بگیره، هم وضعیت علمی و درسی اش را در نظر بگیره و حتی از الآن به فکر آینده کاری این نیرو، از الآن به فکر زندگی تشکیل خانواده این نیرو باشه، این نباشه که این نیرو تا یک مقطعی براش برنامه داشته باشند بعد رهاش بکنند بره در فضای جامعه بره در بقیه ارگانها و باز برگرده به اون حالت قبلی اش. یک مربی موفق، یک سرگروه موفق باید برنامه ریزی کاملی نسبت به این نیرو داشته باشه و تمام جوانب قضیه را مدیریت بکنه هم مدیریت زمان داشته باشه هم مدیریت امکانات داشته باشه، هم مدیریت نیروها را داشته باشه.

نظرات  (۴)

اعراب به ما آموختند که آنچه را که می‌خوریم «غذا» بنامیم و حال آنکه در زبان عربی غذا به «پس آب شتر» گفته می‌شود. اعراب به ما آموختند که برای شمارش جمعیّتمان کلمه‌ی «نفر» را استفاده کنیم و حال آنکه در زبان عربی حیوان را با این کلمه می‌شمارند و انسان را با کلمه‌ی «تن» می‌شمارند؟ شما پنج تن آل عبا و هفتادو دو تن صحرای کربلا را به خوبی می‌شناسید. اعراب به ما آموختند که «صدای سگ» را «پارس» بگوییم و حال آنکه این کلمه نام کشور عزیزمان می‌باشد؟ اعراب به ما آموختند که «شاهنامه آخرش خوش است» و حال آنکه فردوسی در انتهای شاهنامه از شکست ایرانیان سخن می‌گوید. آیا بیشتر از این می‌شود به یک ملّت اهانت کرد و همین ملّت هنوز نمی‌فهمد که به کسانی احترام می‌گذارد که به او نهایت حقارت را روا داشته‌اند و هنوز با استفاده‌ی همین کلمات به ریشش می‌خندد. حداقل بیایید با یک انقلاب فرهنگی این کلمات و این افکار را کنار بگذاریم. به جای «غذا» بگوییم «خوراک»، به جای «نفر» بگوییم «تعداد»، به جای «پارس سگ» بگوییم «واق زدن سگ»، به جای «شاهنامه آخرش خوش است» بگوییم «جوجه را آخر پائیز می‌شمارند» و …

http://sandiskhor.blog.ir/
پاسخ:
برای اینکه شبهه ای پیش نیاد ادامه نظر رو در قسمت پاسخ قرار دادم.برای مطالعه کامل به سایت ساندیس خور مرجعه کنید:
یک- در مورد غذا، همان‌طور که با جستجو در لغت‌نامه‌ی دهخدا متوجه می‌شویم، معنی اصلی این واژه، همان «خوراکی» است. گرچه با تلفظی متفاوت، معنی بول شتر هم می‌دهد. اما جدا از این قضیه و برای اطمینان بیشتر، پس از جستجوی واژه‌ی غذاء به این نتایج در ویکی‌پدیای عربی، مترجم گوگل عربی به انگلیسی و جستجوی عکس گوگل و سایر سایتهای عربی رسیدیم. در همه‌ی این موارد، اولین نتیجه همان طعام یا خوراکی بوده است.
اما جهت رفع هرگونه شبهه، مختصری از مطلب آقای «عادل اشکبوس» که خود را در وبلاگشان «کارشناس مسئول گروه عربی دفتر برنامه‌ریزی و تألیف کتب درسی و پژوهشگر در زمینه‌ی ریشه‌یابی نام‌ها و واژه‌ها» معرفی کرده‌اند:
«نخست باید بدانیم کلمه‌ی غَذا در اصل عربی به صورت غِذاء بر وزن (فِعال) و هم‌وزن نِساء تلفظ می‌شود ولی ما در فارسی به فتح حرف اوّل تلفظ می‌کنیم و البته ذال را نیز زاء می‌گوییم یعنی غَذا می‌نویسیم و غَزا تلفّظ می‌کنیم که شبیه غَزا به معنی جنگ می‌شود. اما خود غَذا در عربی کهن نه عربی امروزی بَولُ الجَمَل یعنی ادرار شتر است. ولی غذایی که ما فارسی زبانان می‌گوییم هرچند در نوشتار دقیقاً همان غذا به معنی ادرار شتر است ولی ما به گونه‌ی دیگر تلفظ می‌کنیم. اصولاً در عربی و در هر زبان دیگر واژگان منسوخ بسیارند. یعنی واژه‌هایی که به تاریخ سپرده شده‌اند و امروزه کاربردی ندارند و تنها در متون کهن می‌توان آن‌ها را دید. پس اینکه برخی می‌گویند غَذا یعنی ادرار شتر سخنی کاملاً نادرست است. ما غِذاء را در فارسی غَذا خوانده‌ایم و از این دخل و تصرف‌ها در واژه‌های دارای ریشه‌ی عربی بسیار است …»

دو- اما داستان استفاده‌ی اعراب از واژه‌ی «نفر» فقط برای حیوانات؛
واقعیت این است که اعراب برای انسان، شتر و درخت خرما از واحد شمارش نفر استفاده می‌کنند. اما معنای آن. می توانید به فرهنگ لغت المعانی مراجعه کنید که خوشبختانه معنای آن به انگلیسی را هم آورده است. در این فرهنگ نفر به معنایperson , gent آمده است.

روش آسانتر هم استفاده از مترجم عربی به انگلیسی گوگل است. همان‌طور که در اینجا می بینید نفر به person ترجمه شده است

ضمناً «تن» واژه‌ای پارسی است و مشخص نیست دوستان شایعه پرداز، چنین اطلاعات عجیبی را از چه منابعی کسب می‌کنند!

سه- چندی پیش تعدادی از مدعیان فرزندیِ کوروش، به صفحه‌ی ولیعهد عربستان حمله کرده و برای تحقیر او و سایر اعراب، از ایشان خواسته بودند «پ چ ژ گ» را تلفظ کند! در تعدادی از به اصطلاح جُک‌هایی که برای اعراب ساخته شده هم این موضوع دست‌مایه‌ی تمسخرشان قرار گرفته است. حالا تصور کنید در متن مذکور ادعا شده که اعراب برای تحقیر ایرانیان به ما آموختند به صدای سگ، پارس کردن بگوییم. سؤالی که اینجا پیش می‌آید این است که در همان مکتبی که این علوم به ایرانیان بی‌سواد و حرف گوش کن تدریس می‌شد، آموزگار تازی چگونه «پ» را تلفظ می‌کرده؟!
اینجا هم مختصری از نظریه‌ی آقای اشکبوس در مورد تفاوت پارس با پاس (که لزوماً مورد تأیید ما نیست):
«واژه‌ی پارس به معنی صدای سگ درست نیست. تلفظ درست این واژه به معنی صدای سگ “پاس” است که به نادرستی پارس آمده و جا افتاده است. وظیفه‌ی سگ پاسداری و پاسبانی است و پاس کار اوست. سگ پاس می‌کند یعنی با صدایش دارد پاسبانی می‌کند. امروزه کردها (مثلاً کردهای فهلوی یا فَیلی) درست تلفظ می‌کنند و پارس نمی‌گویند. ئه و سه گه فره پاس ئه کا. یعنی آن سگ خیلی پاس می‌کند…» متن کامل:

چهار- در انتهای متن هم افشاگری دیگری صورت گرفته: «اعراب به ما آموختند که شاهنامه آخرش خوش است.» حالا این دوستان چگونه فهمیده‌اند که این ضرب‌المثل ساخته‌ی اعراب بوده، جای بسی تأمل است. جالب‌تر اینکه این قشر هر جا که نام عرب بر زبانشان می‌آید، در ادامه از صفاتی چون سوسمارخور و بی‌سواد و انواع الفاظ رکیک دیگر استفاده می‌کنند؛ ولی در جای جای این متن از آموختن ایرانیان از تازیان سخن گفته‌اند! اعرابی که این همه زشتی به ما آموختند، چرا خوردنِ سوسمار نیاموختند؟! گویی این یکی از دستشان در رفته! (فرض بر این گذاشته شده که به گفته‌ی آنان، سوسمار خوردن کار زشتی است)

بهر جهت می توانید داستان شکل گیری این ضرب المثل و مقصود از استفاده آن را در توضیحات دقیق در این مقاله از دکتر سجاد آیدنلو بخوانید


http://sandiskhor.blog.ir/
باسلام دوست عزیز
بنده درکارتربیتی انجام وظیفه میکنم
میخواستم بگم اجازه هست ازمطالب سایت یادداشت برداری کنم؟
پاسخ:
سلام
استفاده از مطالب سایت با ذکر یک صلوات بلامانع است.
موفق باشید
سلام
اجرتون باحضرت زهراء
من که استفاده کردم
لینکتون میکنم تا متربی هام هم استفاده کنن
یاعلی
۰۳ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۳۳ بچه های مسجدما
سلام دوست عزیز با تشکر از لطف شما عیدتون مبارک بازم به وبلاگ بچه های مسجد سر بزنید یاعلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Susa Web Tools