دلدادگیهای پسرانه و دلبریهای دخترانه
دلدادگیهای پسرانه و دلبریهای دخترانه و دلبستگیهای طرفینی امروزه در جامعه به صورت حاد گسترش یافته است.
این ارتباطها و علاقهها اگر در مسیر درست قرار گیرند، میتوانند منشأ تشکیل خانواده و بقای نسل و ادامه حیات گردند، ولی باید در چارچوب اصول اخلاقی و شرعی باشند تا هدف مطلوب حاصل شود. اما گاهی این علاقه درونی به جنس مخالف و نیاز به ارتباط با او، از چارچوب هنجارهای اجتماعی و دینی خارج شده و به سوی بیعفّتی و گناه کشیده میشود که این امر بسیار ناشایست و غیراخلاقی است.
این علاقه درونی به جنس مخالف و انگیزه برقراری ارتباط با آن در آغاز
نوجوانی، به علّت بیداری غرایز و شدّت حالات هیجانی در بین دختران و
پسران بیشتر شده، تا حدودی حسّ اعتماد به خود را در آنان تأیید و تقویت
نموده و بخشی از نیازهای عاطفی و احساسی آنان را تأمین میکند؛ امّا
غافل از اینکه این دوستیهای خیابانی، عاری از شکوفایی محبت و عشق
واقعی بوده و اگر هم به ازدواج برسد، هیچ پشتوانهای ندارد و در صورت
گسسته شدن این ارتباط، شخص نسبت به ارزشهای وجودی خود دچار شک و
تردید شده، خود و جامعه را با مشکلات فراوانی روبهرو میکند.
بعضی از پسران، داشتن دوست دختر را نوعی محبوبیت، قدرت اجتماعی و
موفّقیت برای خود محسوب میکنند و متقابلاً برخی دختران، ارتباط با
پسران را نوعی جذابیت برای خود تلقی میکنند و متأسّفانه اکثر قریب
به اتفاق این دختران تصور میکنند که این دوستیها به ازدواج
منتهی میشوند.
اصولاً تحوّل عاطفی دختران متفاوت از پسران است. پسران نسبت به جنبه غریزی تخیّلات خود غافل باقی نمیمانند، اما دختران در این دوستیها معمولاً به دنبال عشق آرمانی و رمانتیک هستند. آنها این عشق را آسمانی و پاک میدانند و خیانت در آن را گناهی نابخشودنی میشمارند.
با این توصیف، دوستیهای دخترها و پسرهای ایرانی بیشتر شبیه به دوستی دو موجود بیگانه از یکدیگر است.
متأسّفانه این دوستیها بدون شناخت دقیق از جنس مخالف و بر اساس هیجانات و احساسات سطحی و زودگذر شکل میگیرد. دختران جوان باور نمیکنند که چنین پسرانی معمولاً تنوعطلب هستند و پس از مدتی کوتاه، سراغ طعمهای دیگر میروند و همه وعدههای به ظاهر عاشقانه را فراموش میکنند. در حالی که این اعمال، برخلاف تصور او و دیگران، بیانگر آزادی زن نیست و سرانجام آن، پشیمانی و از دستدادن سلامت تن و روان خواهد بود.
آسیبهای اجتماعی، تربیتی و روانی چنین دوستیهایی
بیشتر متوجه دختران است و اگر دختری چنین دوستیای با جنس مخالف را
تجربه کند، تا پایان عمر، شأن و حرمت خویش را از دیدگاه خانواده و
جامعه از دست میدهد و برچسب ناشایست بودن را با خود حمل میکند و
آثار سوء این تجربه منفی، پس از ازدواج هم به نوعی در زندگیاش
نمایان خواهد شود.
در تجربه این دوستیها، فرصتی برای انتخاب و شناخت صحیح یکدیگر
بهوجود نمیآید و افراد نمیتوانند عاقلانه و آگاهانه یکدیگر را شناخته
و انتخاب کنند.
اگر هم به اجبار ازدواجی صورت گیرد، پس از مدت کوتاهی، به جدایی منتهی میشود که افزایش آمار طلاق در این زمینه منجر به بروز نابسمانیهایی در بطن جامعه میشود و نابهنجاریهای زیادی را در پی خواهد داشت. حال به بیان چند پرسش و پاسخ در این رابطه میپردازیم:
1. چه عواملی باعث میشود تا اینگونه ارتباطهای ناسالم شکل گیرد؟
زمانی که خانواده و جامعه نقش اساسی خود را برای یاری دادن به نسل جوان جهت یافتن هویت سالم، مثبت، پویا و سازنده، بهخوبی ایفا نکنند، نسل جوان با آشفتگی هویت و خلأ وجودی مواجه میشود و برای کاهش اضطراب و رهایی از بحران هویت و سرگشتگی، به این دوستیها تن میدهد. جوان در تصوّر و توهّم خویش، میخواهد از طریق دوستی با جنس مخالف به آرامش برسد. ناتوانی خانواده و جامعه در پاسخگویی صحیح و بهموقع به نیازهای اساسی نسل جوان، عامل دیگری در جهت شکلگیری دوستیهای خیابانی است.
امنیت، احترام، محبت و مورد توجه قرار گرفتن از جمله نیازهای روانی انسان است که متأسفانه به دلیل سرگرم شدن خانوادهها و جوامع به فراهم ساختن امکانات اقتصادی، این دو نهاد انسانساز از هنر عشق ورزیدن و احترام گذاردن به نوجوانان محروم میشوند. عامل دیگر، فقر فرهنگی و نشناختن هویت واقعی جنس مخالف است؛ شاید این عامل محصول نشناختن قدر خویشتن توسط دختران جوان باشد. دختران اگر به قداست، ارزش، اهمیت و کرامت خویش واقف شوند و در مورد جنس مخالف، رفتاری توأم با متانت و بزرگمنشی و بیاعتنایی داشته باشند و به سادگی در برابر خواستههای جنس مخالف تسلیم نشوند، فرصتی برای انحراف بهوجود نمیآید. متأسّفانه عدهای برای دفاع از حقوق زنان خیابانی و توجیه اینگونه ارتباطهای ناسالم، این تفکّر غلط را تبلیغ میکنند که فقر اقتصادی ریشه این معضل اجتماعی است؛امّا به نظر میرسد که فقر و ضعف فرهنگی بنیاد اصلی این معضل باشد؛ زیرا برخی از این عناصر اجتماعی نهتنها فقر اقتصادی را لمس نکردهاند، بلکه کموبیش از رفاه اقتصادی و امکانات فراوان برخوردار بودهاند، ولی چیزی که آنها را به سوی این انحطاط کشانده نگرش حقیرانه و پست است که آنها نسبت به خود دارند.
در مقابل، بسیاری از زنان پاک و فرهیخته ایرانی هستند که در نهایت فقر اقتصادی، از نظر فرهنگی کاملاً غنیاند و با نهایت عفاف و نجابت، به کارهای سازنده و مثبت میپردازند، آنهم در شرایطی که هیچگونه امکانات اقتصادی ندارند.
نکته در خور توجه اینکه اگر کسی فقر فرهنگی، فکری و اخلاقی نداشته باشد، بهخوبی میتواند برای رهایی از چنگال فقر اقتصادی، برنامهریزی کند.
2. چگونه جوانان و نوجوانان را از این آسیب اجتماعی حفظ کنیم؟
پیش از هر چیز باید خانوادهها به نقش حیاتی خودشان در برابر فرزندان
آگاه شوند تا بتوانند الگوهای صحیح رفتاری را به فرزندان ارائه دهند
و هویتی سالم و پویا به آنها هدیه کنند. والدین باید به نیازهای
عاطفی و روحی فرزندان و شیوههای صحیح پاسخگویی به این نیازها
واقف شوند.
روشهای تربیتی مؤثّر، تقویت ارزشهای اخلاقی، معنوی و انسانی و سست گردانیدن معیارهای مادی صرف در نظر جوانان، تقویت و توسعه مراکز ورزشی و تفریحی و برنامهریزی صحیح برای اوقات فراغت جوانان، ارائه خدمات رفاهی و اجتماعی جهت برطرف کردن کمبودهای عاطفی کودکان و نوجوانان، پرورش احساس عزّت نفس و اعتماد به نفس کودک و نوجوان در خانواده و مدرسه، بهسازی وضع خانوادهها از طریق تماس با کارشناسان متخصّص در امور خانواده، استفاده از فیلمها و نوارهای تربیتی، سالمسازی محیط اجتماعی نوجوانان و از بین بردن تبعیض میان طبقات جامعه، آموزش مهارتهای ارتباطی سالم به نوجوانان و نیز شیوههای تصمیمگیری درست در شرایط بحرانی، آموزش اصول بهداشت روانی به خانوادهها و فرزندان، پرهیز از سختگیری و تنبیه و همچنین اجتناب از سهلانگاری در تربیت، و همچنین تشویق به رعایت تعادل و دوری از بیبندوباری، برقراری احساس امنیت در خانواده و جامعه و جلوگیری از بروز اضطراب در نوجوانان و جوانان شیوههایی است که توجه دقیق و عملی خانوادهها و متولیان فرهنگی جامعه به آن میتواند بخش زیادی از تبعات سوء و ویرانگر چنین رفتارهای اجتماعیای را از ریشه بخشکاند.