کادرسازی و تربیت نیروی تشکیلاتی در گفتگو با حجت الاسلام حمیدرضا ترابی
قاعده زرین: آدم تا آدم نشود، نمیتواند آدم بسازد
من قاعده زرینی را درست کردم. قاعده زرین در اصطلاح علم کلام، قاعدهای است که در همه ادیان وجود داشته باشد، مثل این قاعده که «آن طوری با دیگران برخورد کن که دوست داری با شما برخورد شود.» حال یکی از قواعد زرین در علم تربیت و کادرسازی این است که «آدم تا آدم نشود، نمیتواند آدم بسازد» و «آدم تا آدم نبیند نمیتواند آدم بشود.» این قواعد پیامهای بسیار مهمی دارد. لذا ما داریم تلاش مان را میکنیم و استمداد به غیب داریم که یک نوع مدیریت جدیدی هست؟ مدیریت فرامادی؛ یعنی بیش از حد امکانات موجود حساب باز میکنیم. این فقط ما نیستیم، بلکه جنود آسمانها و زمینها هستند که به یاری ما میآیند.
ما شروع نکردیم، شروع شدیم
ما در فضای جنگ که چشم باز کردیم، جذب شهید محمد علیزاده [از شهدای رودسر گیلان] شدیم، به عنوان تکخوان و عضو گروه سرود. شهید علیزاده با آن انگیزه و شیوهای که داشت ما را در فضای جبهه و جنگ قرار داد. ایشان آن قدر بزرگوار و مربان بود که وقتی موقع نماز میشد به بچهها میگفت فوتبال را تعطیل کنید، برویم نماز بخوانیم و بچهها با علاقه میرفتند. باصفا و صمیمی بود. زمانی که با ما فوتبال بازی میکرد و ما دروازهبان بودیم. کمکم پای ما به بسیج و مسجد باز شد. یکبار ما تذکر داده شد که آستین کوتاه نپوش. اوائلش برایم سخت بود، ولی با خودم فکر میکردم به اینجا رسیدم که اگر اینها را میخواهی باید این طوری بشوی.
ایشان در سال 64 در عملیات کربلای 2 مفقودالاثر شد. در شام غریبان ایشان بچههای گروه سرود دور هم جمع شدیم که محمد آقا شهید شده، بالاخره میخواهیم کاری بکنیم یا نکنیم؟ گفتند خب، چه کاری کنیم؟ گفتیم که امشب دسته عزاداری مستقلی ببریم خانه ایشان، غیر از دسته عزایی که دیگران میبردند. من چون تکخوان گروه بودم. وظیفه بیشتری نسبت به دیگران داشتم. خلاصه آن شب شد دسته عزاداری راه انداختیم و مورد توجه قرار گرفت.
فضای جبهه و جنگ خیلی راهگشا بود و خیلیها را توی مسیر میآورد. لذا اینکه میپرسید کی کار را شروع کردید؟ کار خودش شروع شد. ما شروع نکردیم. شرایط آن زمان با الآن قابل مقایسه نیست. آن زمان امکانات نبود، حتی برای مطالعه کتاب ولی الآن نه. کتابهای شهید دستغیب، شهید مطهری و... آن زمان با استقبال مواجه میشد. آن زمان در مقاطعی امکان دسترسی ما به کتابخانه و تهیه کتاب به راحتی مقدور نبوده و چقدر باید منت میکشیدیم.
در فضای معنوی قرار گرفتن خیلی مهم است برای کار. شهادت این شهید، خیلیها را آماده کرد. ما این گروه سرود را تعطیل نکردیم و ادامه دادیم. بعد از شهادت ایشان من مسئولیت گروه را برعهده گرفتم با اینکه خیلی نوجوان بودم. شهدایی که میآوردند ما خودمان را مکلف میدانستیم در مراسم آن شهدا برویم و سرود بخوانیم یا دست عزاداری راه بیندازیم و این خودش یک پدیدهای در شهر شد. حتی به شهر خودمان هم محدود نشدیم و گاهی برای شهرهای دیگر هم میرفتیم و سرود اجرا میکردیم. البته با سختی و کم پولی و با وانت. از این نوع کارها دارد غفلت میشود. با اینکه هزینهای هم ندارد. عشق میخواهد و انگیزه. کاری هست که میتوان جوانها را جذب کرد و پای کار آورد. اینها مثل ذکر است مثل اینکه آدم برود پیش استاد اخلاق و او بگوید که شما مدام با این ذکر دلخوش باشید. خب، تأثیر میگذارد و فضای جبهه و جنگ، فضای عمومی جامعه یک طرف و این کارها هم ما را در فضا قرار میداد. این فضاها خیلی مؤثر بود.
تفاوت کار سازی با بقیه کارها
ما چند ردیف کار داریم. یک، کاری که میتوان گفت کار رسانهای و تبلیغاتی. یک کار هم کار فرهنگی است که کتاب نوشتن، مقاله نوشتن و... از جمله آنها است یا کانونی میزنیم و تابستانها فعالیت میکنیم. بعد هم همدیگر را نمیبینیم. مثل این اردوهای جهادی که هر سال در یک جایی میروند و چند نفر را میبینند. هر کدام از این کارها در نوع خودش خوب و مورد نیاز هست. یک کار هم داریم که کار تبلیغی سنتی است که سنت حوزههای علمیه بوده است؛ یعنی منبر دارند، هئیت میروند. حالا ممکن است مرتب برگزار شود یا شاید نظم و نسق جدی نداشته باشد.
بالاتر از همه این کارها، کار تربیتی است. در کار تربیتی باید خروجیها را دقیقاً بیابید. یک نظم و انضباطی دارد. این آدم باید در همه ابعاد رشد پیدا کند. ابعاد سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، انقلابی، عاطفی و حتی ابعاد مهارتی؛ یعنی باید یک آدم باعُرضه و توانمندی باشد؛ انسان سالم و بانشاطی باشد. آدم دانا و دانشمند باشد. ما چنین آدمهایی را نیاز داریم. به این میگویند زندگی جهادی و به این فرد میگویند مجاهد فی سبیلالله. مثل مالک اشتر که هم مجتهد است و هم فرمانده لشکر هست، هم فرماندار و استاندار، حالا استاندار جایی که الآن یک کشوری هست. هم آدم اخلاقی و زاهدی هست. لذا کار تربیتی از این جنس است.
اهمیت نیروهای کادر
طبعاً وقتی انسان نیرویی تربیت میکند، نیرو در همه طیفی هست. اما یکی حلقه اولیه هست که مهم است و این حلقه را باید کجا تربیت کنی؟ این حلقه اولی خیلی مهم هست و بدون آن نمیتوان کار را پیش برد. شهید علی انصاری، استاندار گیلان بود که تحت نظر آیتالله محمدی گیلانی تربیت شد. تحصیلاتش را در آمریکا تمام کرد و داشت پایانامهاش را مینوشت که به ایشان زنگ زدند در آمریکا که امام(ره) فرموده است بیایید! نیرو نیاز داریم. حالا ما چند نفر داریم که با یک تلفن، رساله دوره دکترا را در آمریکا رها کند و بیاید میدان؟ ایشان خیلی راحت میآید و بعدها شهید میشود. البته بعد از درگیریهایی که با منافقین و طرفداران بنیصدر در استان داشته است.
ویژگیهای نیروهای کادرساز
نیروهای کادرساز باید ویژگیهای خودشان را داشته باشند. حتماً باید در یک سطح بالاتری از بقیه باشند. حتماً باید نوعی قدرت فرماندهی داشته باشند. در زمانه ما، شناخت و اطلاعات بسیار بالایی داشته باشند. اگر مجتهد هم نشوند، حداقل قریبالاجتهاد باشند. چرا که هدایت یک جمع، فقط هدایت کاری یا هدایت درسی که نیست. اگر در فضای ایران بخواهیم بگوییم که کادرساز کی بوده، قطعاً در رأس آنها شهید آیتالله دکتر بهشتی است. چرا؟ چون که هم مجتهد است و تشخیص میدهد و هم ابعاد علمی و اخلاقی و عاطفی و مدیرتی دارد. هم جهاندیده است و هم مسائل روز جامعه را میشناسد. ایشان میتواند در قلب اروپا، اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا را تأسیس می کند. ایشان است که میتواند حزب جمهوری اسلامی را تأسیس بکند. ایشان است که میتواند نیروهای لازم برای نوشتن قانون اساسی را از قبل از انقلاب تربیت و هماهنگ بکند. ایشان است که میتوند خبرگان قانون اساسی را مدیریت بکند.
بنابراین، کادرساز از نظر من به آن معنای خاص و دقیق و اَتَمّش، به نیروهایی اطلاق میشود که کل عمرشان را وقف کار کردهاند. حالا یا طلبه هستند این کار را کردند یا در این مایهها. در غیر این صورت نمیدانم که چقدر میتواند موفق باشند. بقیه کارهایی دارند که در لابه لای آن کارها، یک دستی هم بر آتش دارند، ولی کادرساز کسی است که تمام زندگیاش را گذاشته باشد روی این کار. صبح تا شب کارش همین است. کارش علم است. کارش عبادت است. زندگیاش را مثل امیرالمومنین(ع) وقف اسلام کرده است. امیرالمومنین(ع) چه کاره بود؟ پیامبر(ص) دست روی شانههای امیرالمومنین گذاشت و فرمود برو یمن علی جان! تبلیغ کن. حضرت علی(ع) نپرسید که آقا بیمه دارد؟ مزایایش چیست؟ حق مأموریت دارد؟ با کی هماهنگ بکنم؟ پایگاهی دارید آنجا؟ با چی برم؟ با چی بیام؟ مرکز اعزامکنندهاش کجاست؟ حضرت فرموند: چشم! و این گونه یمن شیعه شد. علی(ع) واقعاً چه کار بود؟ هر کاری هم میکرد، ولی کلاً وقف دین خدا بود. کادرسازان باید این ویژگیها را داشته باشند و این نیاز انقلابی ماست.
کادرسازی برای ایجاد تمدن نوین اسلامی
کار تبلیغی، تبلیغاتی و رسانهای، کار فرهنگی اعم از نوشتن مقاله و کتاب تا راهاندازی کانونها و جلسات و سایتها، منبرهای سنتی و... همه باید باشند. باید فضای عمومی را داشته باشیم، ولی هیچ کدام اینها، به اندازه کادرسازی و تربیت نیرو برای انقلاب اسلامی و تمدن نوین اسلامی مهم نیست. ما به دنبال تمدن جدید اسلامی هستیم. آقا یک جملهای دارند که اگر از من بپرسند شما به دنبال چه هستید؟ خواهم گفت به دنبال ساختن یک تمدن جدید و بزرگ اسلامی. به خاطر همین داریم این هزینه میکنیم. هزینههایی مالی و غیرمالی و آبرویی زیادی را نظام و مردم پرداخت کردهاند تا به آن مطلوب دست پیدا کنیم.
تلاش برای فتح سه حاکریز
من سه خاکریز برای شما نام میبرم که این سه خاکریز وجود دارند و باید برایش تدبیر بکنیم و در هر سه این خاکریز باید پیشتاز باشیم.
خاکریز اول، خاکریز نظامی است. امیرالمومنین(ع) در خطبه 27 نهج البلاغه میفرمایند: «فوالله ما غذی قوم قا فی عقد دارهم الا ذلو؛ به خدا سوگند! هر ملتی که درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد، ذلیل خواهد شد.» هیچ کس پشت در خانهاش نجنگید مگر اینکه ذلیل شد. ما این را میگوییم، ولی گاهی اوقات عمل نمیکنیم. اما آمریکایی کاملاً عمل میکنند. آمریکا در جنگ جهانی همین رویه را در پیش گرفت. به دشمنانش آلمان و ژاپن ضربه میزد، ولی ضربه نمیخورد، مگر ناوها و کشتیهایش. به هر حال این یک قانون نظامی است. الآن جبهه نظامی ما در لبنان است و حزبالله لبنان دست بلند ایران در بیخ گوش اسرائیل است و اسرائیل یعنی آمریکا؛ اسرائیل یعنی غرب؛ اسرائیل یعنی همه مسکبران عالم.
لذا با این نگاه اگر بخواهیم نگاه کنیم جبهه فرهنگی در داخل کشور ما نیست، جبهه فرهنگی ما خارج از ایران است. الآن مشکلات فرهنگی که در داخل کشور داریم رقیقهای است که در میدان اروپا و آمریکا دارد اقامه میشود و تحت تأثیر هالیوود است و ما باید با هالیوود بجنگیم. گروههای شیطانپرستی و همجنسبازان در اروپا و آمریکا هستند که بر جوانان ما تأثیر میگذارند و ما باید با آنها بجنگیم. پس باید جبهه فرهنگی را بکشانیم آنجا. اگر میخواهیم بجنگیم، باید مراکز اسلامی خودمان را در اروپا و آمریکا تقویت کنیم. در داخل هم سیاستگذارهای ما باید به گونهای باشد که آنجا باید بجنگیم. به معنای هالیوود دقت دارید. هالی یعنی مقدس و وود یعنی چوب. هالیوود یعنی چوب مقدس که نشانگر چوب مقدس حضرت موسی(ع) است که ر جا میزند، معجزه میکند. اگر آنها چوب دارند، ما نفسها مقدس مسیحایی داریم. ما باید سینمای خدامحور را در حد و طراز فیلمهای روز دنیا داشته باشیم و فیلم تولید کنیم. آنها را مورد هجمه قرار بدهیم. اگر آنها را بزنیم، اینجا مشکل حل میشود. این مراکز اسلامی باید پاسخگوی خوش طنین اسلام زیر گوش غرب باشد. تقویت این گونه کارها و این گونه مراکز خیلی ضرورت دارد. پس خاکریز دوم ما فرهنگی بود که بیان شد.
خاکریز سوم، ما تربیتی است. نیروهای ما، بازیسازان و تصمیمسازان این میدان باید کجا تربیت بشوند؟ تنها نقطهای که شرایطش را دارد، ایران است. منتها آدمی که در اینجا تربیت میکنیم این گونه نباشد که در پشت در خانهمان بجنگیم. نگاه باید جهانی باشد. طلبه یا معلم ما باید در طرز جهاتی باشد. لذا نباید به اوضاع فعلی بسنده کنیم. ما برای اینکه در این راستا فعالیتی کرده باشیم، علاوه بر فعالیتهای موسسه در چند منطقه کشور (در گیلان، فارس و استان مرکزی)، مدرسه آیتاللهالعظمی بهجت را راهاندازی کردیم که از سال تحصیلی جدید طلبه میگیریم با عنایت خدا و مدد حقیقت حضرت زهرا(س) ـ که در ایام سالروز میلادشان هستیم ـ در این امر توفیق داشته باشیم.
تربیت طلبه در طراز جهانی
تربیت طلبه در طراز جهانی لازم است. طلبه در طراز جهانی یعنی؟ یعنی تقوای جهانی داشته باشد. مهارتهای جهانی باید داشته باشد. نگاههای جهانی باید داشته باشد. تجربیات جهانی را باید بداند. ما نمیتوانیم بگوییم که بیا در دهات کار بکن و در حد دنیا حرف بزن! باید زمینه را فراهم کنیم که بروند، ببیند و بزرگ شوند. امکانات باید در این طراز باشد. برنامهها باید در این حد باشد. دانشجو و دانشآموزان ما هم باید این گونه تربیت شوند در طراز جهانی، با نگاههای بلند و آماده برای ایجاد تمدن اسلامی.
ظرافتهای تربیت دینی
ما در کار تربیتی داریم یک کتاب را آماده میکنیم به اسم «تربیت دینی» که تمام حرفهای موسسه را در این خصوص آنجا آوردیم که به زودی منتشر میشود. مبانی علمی کار، مبانی دینی تربیت که هنوز حرف جدی در این خصوص نزده شده است و بحثش باز هست. الحمدالله کلیگوییها خیلی هست، ولی اگر بخواهیم ریز بشویم چه میشود، در خیلی از امورش لنگ هستیم و جای کار دارد. مثلاً تربیت در فضای مجازی، آیا اصلاً ممکن است یا ممکن نیست؟ تا چقدر میتوان وارد شد؟ آیا این دورسی که در مدارس و دبیرستانها دارند میتواند ما را به سوی تشکیل تمدن نوین اسلامی پیش ببرد. نظام آموزشی که سیستمش اصلاً یک سیستم غربی است و ذهن را به صورت مکانیکی بار میآورد و فلسفه گریز است. آیا کسی که در این فضا تربیت میشود را شما میتوانید یک نیروی انقلابی اسلامی و تمدن اسلامی بپرورانید. لذا اینها یک بحث مبنایی است. بعد از اینکه مبنایش مشخص شد باید برایش الگوی بسازیم. به فرض الگویی طراحی شد، حال با چه برنامهای میخواهیم به این الگو برسید. ما در این کتاب به این مباحث پرداختهایم.
تربیت جمعی
این یک مسأله جدید الحدوثی است که آیا تربیت یک مسأله جمعی است؟ قدیمها تربیت به دست عالمان ربانی بود. عالمان ربانی در دوره معاصر امثال آقا سید علی آقا قاضی، امام خمینی، علامه طباطبایی، آیتالله بهجت، آیتالله خوشوقت، آیتالله حقشناس، آیتالله آقا مجتبی تهرانی و حاج آقای مجتهدی تهرانی و... واقعیت این است که تعداد اینها بسیار محدود است. ما در این خصوص یک تحقیقی نوشتیم با نام نظامنامه تربیت مربی! اینکه چگونه باید یک مربی تربیت کنیم. بعد از اینکه این مربی تربیت شد، ما نیاز به تربیت جمعی داریم. چرا؟ چون دسترسیمان به عالم ربانی سخت است. لذا باید با اسلوب خاصی کار کنیم. ما باید ا اتوبان ها ببریم و ازکوچه پس کوچهها نبریم. هم خودمان به بالاییها وصل باشیم و هم اینکه آنهایی که تربیت یافتند، را مدام به بالاتر از خودمان وصل کنیم و به خودمان نمیتوانیم ببندیم. شاید آیتالله شاهآبادی در تربیت نیروها به خودش میبست، ولی ما نمیتوانیم به خودمان ببندیم.
یک آسیب هست که عدهای، نیروها را به خودشان میبندند در حالی که صلاحیتش لازم را ندارند. ما گروههایی داریم که طرف چند پایه دروس حوزوی خوانده یا مدرک دکترا گرفته و دارد کادرسازی میکند و در نهایت هم مردم را به خودش میبندد. اینها آسیبهای عجیبی به همرا خواهد داشت و ممکن است که به فرقهگرایی و انحرافاتی منجر شود.
در فقدان عالمان ربانی یا کمبود آنها باید به تربیت جمعی روی بیارویم. مرحوم علی صفایی حائری نیرو تربیت میکرد. تربیت آقای صفایی اصلاً کاری به قالب نداشت. شخص خودش بود و متربی خودش. خودش را وقف متربیاش میکرد. ممکن بود با متربیاش فوتبال هم بازی کند. با هم مشهد میرفتند. درس هم بهش میگفت. برایش زن هم میگرفت. کمک میکرد خانهای اجارهای هم بگیرد، ولی کارش محدود بود. ما برای ایجاد تمدن اسلامی خیلی عظیم جوانان را داریم که باید و میخواهند در ایجاد این تمدن نقشآفرینی کنند. آیا میشود به امید رشد طبیعی نیروها نشست؟! آیا میشود به امید یک نیروی ورزیده نشست؟! قطعاً نه. بلکه باید طرحها و الگوها و برنامههایی داشت که به تربیت چنین نیروهایی دامن زد. باید یک موج حماسه آفرید. باید کار را جمعی و سیستمی ببینیم. مثلاً من فلسفه بلدم، دیگری تاریخ، فردی دیگری میتواند آموزش نظامی بدهد و.... باید با برنامه منظمی این افراد با توانمندیهای مختلف را دور هم جمع کنیم تا خروجیاش آدم کاملی باشد و آن فرد متربی در همه زمینهها رشدش را داشته باشد.
آسیب شناسی فعالیتها:
1. آدم تا آدم نبیند، نمیتواند آدم بشناسد.
2. آدم تا آدم نشود نمیتواند آدم بسازد. این دو آسیب جدی است. ما در حین کار میبینیم که کادرسازان خودشان را تکثیر میکنند. به دوستان موسسه گفتم که 10 آدم از 10 شهری که در آن کار میکنیم برایم بیاورید میتوانم بگویم که استادشان چه کسی بوده است؟ رویکردها را میتوان فهمید.
3. یکی دیگر از این آسیبها، نقصان در تربیت آدمهای تک بُعدی بار آوردن است. ما تربیتهای مختلفی داریم. تربیتهای قهوهخانهای داریم، تربیتهای غیرعلمی داریم؛ یعنی خیلی از اوقات نمیتوانیم نخبه بپرورانیم. زمان جنگ بسیجیها با هم شوخی میکردند که شرط آمدن به این پایگاه بسیج این است که درس و بحث را تعطیل کنی. پدر و مادرت را فراموش کنی. زن و زندگی و بچههایت را طلاق بدهی. گاهی اوقات مجموعهها این گونه عمل میکردند. ما چیزی را میخواهیم، ولی چیز دیگری در میآید. از کجاست که انسانی مثل شهید دیالمه در میآید؟ دیالمه جوان شاگرد آقاست در مسجد کرامت مشهد. ببینید در سن جوانی به چه بصیرتی داشته است؟ به چه مقاطع بالای تحصیلی رسیده است؟ از لحاظ اخلاقی و تربیتی هم ویژه است. انسان جامعی است. باید شاخصهها و اصول کلی را از دل کادرسازهایی مثل شهید بهشتی در بیاوریم و تبدیل به الگوی و مدل بکنیم تا بتوانیم کار را گسترش بدهیم. مثلاً ما برنامهای داریم که اگر یک دانشآموز فلان مقطع را داریم رویش داریم کار میکنیم تا پایان سال باید این مهارتها را کسب کرده باشد و به فلان نقطه برسد و این میشود ارزیابی مربی آن دانشآموز. و اینکه آن مربی تا چه حد توانمند است. در سال دوم و سوم به فلان جا. چشمانداز ما این است.
4. یکی دیگر از آسیبها عدم جامعیت است و تربیت غیرجامع. گاهی اوقات سوسول بار میآوریم، ولی مجاهد فی سبیلالله بار نمیآوریم. خودخواه بار میآوریم، ولی ایثارگر بار نمیآوریم. یا اینکه دانشمند نمیتوانیم با بیاوریم. هر آدمی که بار میآوریم همه در سطوح پایین و معمولی هستند. چرا؟ چون شوق علم را در ما نمیبینند و ما آنها را به بالاتر از خودمان وصل نکردیم. به خودمان بستیم. لذا در سطوح پایین بار میآیند. بعضی ها که آدم خوبی میشوند، ولی انقلابی بار نمیآیند. مثلاً هیئتهای ما باید تریبون شیعه انقلابی باشند. موضوع ما چه باید باشد؟ موضوع ما تربیت شیعه در عصر غیبت است. برای چه؟ برای دوره ظهور. حال دوره ظهور چه ویژگی دارد؟ یاران حضرت(عج) چه ویژگیهایی دارند؟ ویژگیهایشان، ویژگی یاران امیرالمومنین(ع) است. مانند مالک اشتر هستند. گویی آچار حضرت علی(ع) هست که هر کجی را با او میتواند راست کرد و هر مشکلی را می توان حل کرد.
ضرورت حوزوی شدن چند تن از کادرسازان
دوستان کادر باید تربیت اصیل حوزوی ببینند. بقیه اقشار خوبند، ولی سقف پروازی دارند. حد و اندازهشان محدود است، ولی این تئوری که من میگویم بیسقف است. یک زمان است که ما میخواهیم کار فرهنگی کنیم. در کانون یا هیئتی فعالیت داشته باشیم. هر چه بیشتر، بهتر، ولی اگر بخواهیم کار کادرسازی بکنیم، دلخوش کردن به چنین مجموعههایی، به نظرم سراب دیدن است. البته از عنایت و لطف خداوند غافل نمیشویم. ممکن است در خانه فرعون هم یک آدم به ثمر برسد، ولی ما روی آن حساب نمیکنیم. آن از باب «حیث مالایحتسب» است. ممکن است پسر یزید هم خوب در بیاید با یک معلم که شیعه بود. لذا روی این موارد استثنایی نمیتوان حساب باز کرد. ما فرمولها داریم، ولی نمیگوییم که همه چیز با فرمول حل میشود. گاهی اوقات با یک فوت حل میشود. ولی روی فوت که نمیشود برنامهریزی کرد.
آنها هم اگر میخواهند کار بکنند، کارشان ارزشمند است. ولی باید کمکم آنها را به چنین مجموعههایی تبدیل بکنیم تا از دل همانها، روحانیونی به ثمر برسند. همانها را به وصل کنیم به فضلای بزرگتر. من توصیه نمیکنم که حتماً به یک روحانی وصل بشوند. روحانی داریم تا روحانی. این روحانی کی هست؟ کجا هست؟ خوب اگر بود خودش را آشکار میکرد و... البته نفس ارتباط با روحانی و حوزه خوب هست و راه اساسی نیست. باید از دل خود این کادر و تشکل، بجوشند و چند نفرشان باید طلبه شوند و تربیت اصیل حوزوی و دینی ببیند. بروند طلبه بشوند. عالم ربانی بشوند. ده سال دیگر جواب بدهد. اشکال ندارد. ده سال، بیست سال درس بخوانند و این کار بیست سال دیگر جواب بدهد، ولی باعث کار ماندگار میشود. ما هم نیامدیم که زود برویم. کارهای تمدنی، بالای پنجاه سال یا صد سال جواب میدهد. ما کار دانشگاهی و ضربالاجلی که نمیخواهیم انجام بدهیم. با این رویکردی که بیان شد، یک چیزی را کاشتید که ماندگار است. ما یک گل داریم و یک درخت. گل زود بار میدهد و درخت دیر. گل را به سادگی میتوان کند، ولی درخت را نه. گل یکی دو بهار میبیند و از بین میرود.
انشاءالله که خداوند به حرفهای ما برکت بدهد، اگر هوای نفسانی تویش هست، حذف بکند، خالصش بکند و خالصهایش را از ما قبول کند.
* منتشر شده در ماهنامه حلقه وصل، شماره ۲، فروردین و اردیبهشت92