مهمتر از مسوولیت
چه ترفند جالبی! برای اداره بچهها به آنها مسوولیت میدهیم. مثلا آن کس که زیاد شلوغ میکند را مسوول نظم میکنیم و به این وسیله ساکتش مینماییم؛ یا آن کس که دیر به جلسه میآید را مسوول تاخیر و حضور و غیاب میکنیم تا رفت و آمدش را کنترل نماییم. چه روش خوب و زودبازدهی! اما تا به حال فکر کردهایم که چرا مسوولیت دادن این قدر جادو میکند و این چه اکسیری است که شلوغترین را به آرامترین؛ و بینظمترین را به منظمترین تبدیل مینماید؟
بچهتر که بودیم، وقتی مسوولیتی را به دوشمان میگذاشتند، همه تلاشمان
را میکردیم که به بهترین نحو از عهدهاش برآییم؛ طوری که مثلا اگر در
مراسمی مسوولیت نداشتیم، ممکن بود اصلا در آن شرکت نکنیم اما وقتی که سمتی
مییافتیم و وظیفهای، از جان و دل مایه میگذاشتیم و خود را فدا میکردیم.
حالا
که بزرگتر شدهایم، از همین ترفند استفاده میکنیم و برای اداره بچهها
به آنها مسوولیت میدهیم. مثلا آن کس که زیاد شلوغ میکند را مسوول نظم
میکنیم و به این وسیله ساکتش مینماییم؛ یا آن کس که دیر به جلسه میآید
را مسوول تاخیر و حضور و غیاب میکنیم تا رفت و آمدش را کنترل نماییم. چه
روش خوب و زودبازدهی! اما تا به حال فکر کردهایم که چرا مسوولیت دادن این
قدر جادو میکند و این چه اکسیری است که شلوغترین را به آرامترین؛ و
بینظمترین را به منظمترین تبدیل مینماید؟
یک جواب این است که ما با
«حب مقام» فرد بازی میکنیم؛ غریزهای بسیار قوی که خیلی زودتر از غریزه
جنسی فعال میشود و بسیار قویتر از آن عمل مینماید. چرا که در طول تاریخ،
افراد برای حب مقام خونها ریختهاند و قتل عامها کردهاند ولی برای
غریزه جنسی حاضر نشدند لحظهای خود را به خطر بیندازند! آن وقت منِ مربی از
همین کودکی این غریزه فعال و قوی را تحریک میکنم و این آتش زیر خاکستر را
برافروختهتر مینمایم. پس مربی تربیت دارد بدترین کار تربیتی را انجام
میدهد!
این جواب را تو این گونه نقد میکنی که نه تنها حب مقام، بلکه
هیچ غریزهای در وجود انسان بیسبب نیست و اگر خداوند این نیروی قوی را در
وجود ما گذاشته، حتما دلیلی داشته است. پس اگر من هم از این غریزه در
راستای هدایت و تربیت دانشآموز خود بهره بردم، کار درستی کردهام... آن
وقت نقد تو را این طور پاسخ میدهند که «هدف وسیله را توجیه نمیکند!»
بگذار
بر سر جواب بهتری با هم گفت و گو کنیم. آن چه دانشآموز شلوغ تو را آرام
میکند، مسوولیت نیست؛ بلکه شخصیتی است که تو به او دادهای، چه این که اگر
هزارتا از این مسوولیتها را فرد دیگری حوالهاش کند، با غرولند کنارش
میزند. مثل مشکل بیشتر والدین که فرزندشان در خانه هیچ کاری نمیکند ولی
برای پذیرفتن یک وظیفه در مدرسه خود را به آب و آتش میزند. برای همین باید
گفت وای به حال معلمی که دانشآموزش از مسوولیتدادنهای او میگریزد و
خوشا به حال اویی که دانشآموزش برای مسوولیت لحظهشماری میکند! زیرا
دانشآموز میخواهد شخصیت خود را حفظ کند و رشد دهد، و تو با دادن این
مسوولیت به او کمک میکنی. حالا باید مواظب باشی که حب مقام جلوی شخصیت او
را نگیرد و گمراهش نکند.
اما شخصیت تنها هم فایدهای ندارد. مخصوصا
شخصیتی که بادآورده باشد و با بادی دیگر از بین برود. پس حالا باید این
شخصیت را در مسیر درست قرار دهی تاهدف و وسیله در یک صراط مستقیم باشند.
کافی است که او را آن قدر با شخصیت بار آوری که بدون حضور تو درس و مدرسه و
جلسه، آن را از دست ندهد و چنان کرامتی را پیدا کند که گناه را دور از شأن
خود بداند. آن وقت دیگر خیالت راحت باشد که از هدایت او هراسی نیست، چون
به فرموده امیرالمومنین حاضر نمیشود این دُرّ گرانمایه را با معصیت خراب
کند: مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ لَمْ یُهِنْهَا بِالْمَعْصِیَة1؛
همان طور که اگر چنین شخصیتی نیافت، آن قدر خطرناک می شود که طبق فرمایش
امام هادی علیهالسلام باید از او ترسید: من هانت علیه نفسه فلا تأمن شره2
تو
این شخصیت را به او بده و لحظه به لحظه با خدایش آشنا کن؛ آن گاه ببین که
بجای لذتِ شخصیت و مسسولیت از سوی تو و دیگران، چگونه به دنبال شخصیت
جاودان میرود و خود را به خدای مهربان میسپارد؛ تو فقط به او این شخصیت
را بده...