پیشنهاد اردوی یک روزه مسجد جمکران
مقدمه:
ضرورت برگزاری اردوهای مختلف زیارتی برای حلقه ها برای همه دست اندرکاران تربیتی به خوبی روشن است. نیاز جامعه نوجوان و جوان ما به معنویات و هدایت درست این نیاز توسط مربیان تربیتی از مهم ترین مسائل پیش روی اردوهاست. آشنایی با اماکن متبرکه از جمله آستان مقدس ائمه علیهالسلام، امامزادگان و مراکز مقدس دیگری چون مساجد خاص از جمله مسجد مقدس جمکران با همراهی مربی و راهنمای آگاه به مسائل اعتقادی و مذهبی میتواند بسیاری از شبهات جوانان در این زمینه را پاسخ گفته و به افزایش روح مذهبی و اعتقادی و حس معنوی آن ها کمک نماید.
ما در این مقاله به معرفی بسته پیشنهادی خود برای برگزاری اردوی یکروزه در مسجد مقدس جمکران میپردازیم. این اردوی یک روزه از نظر فرهنگی و معنوی به دلیل بازدید از مجموعهای خاص که منسوب به امام زمان(عج) میباشد، اهمیت فراوانی دارد.
مربیان گرامی میتوانند قبل از برنامهریزی مقاله تکمیلی این یشنهاد که حاوی اطلاعات علمی و تاریخی مربوط به این اردوست را مطالعه بفرمایند.
برنامه پیشنهادی اردوی یک روزه مسجد مقدس جمکران
موقعیت محل: استان قم، جاده قدیم کاشان
دسترسی: برای عزیمت به جمکران باید از طریق اتوبان قم به ابتدای شهر مقدس قم رفته و از طریق پل جدید میدان 72 تن سابق به جاده کاشان وارد شد. پس از دقایقی رانندگی در این مسیر به سمت کاشان، کنبد و منارههای فیروزهای مسجد جمکران و جاده منتهی به آن در سمت راست مسیر نمایان میشود.
فاصله از مرکز تهران: 160 کیلومتر
مدت زمان رسیدن: بدون در نظر گرفتن ترافیک از مرکز تهران 3 ساعت
مدت برگزاری اردو از زمان حرکت تا بازگشت به مبداء: 10 ساعت
پیشنهاد زمان حرکت: 8 صبح بازگشت: 18 عصر
مدیریت زمان: در صورتی که ساعت 8 صبح حرکت نمایید و تنها یک توقف 15 دقیقهای در مسیر بزرگراه قم برای استفاده از سرویس بهداشتی و استراحت کوتاه داشته باشید پس از 3 ساعت به پارکینگ بزرگ مسجد مقدس جمکران وارد می شوید.
توضیحات و تذکرات مربیان به همراه گشت آشنایی 1 تا حدود اذان ظهر.
ورود به مسجد، ادای فرائض و مستحبات حداکثر 1.5 ساعت.
پس از آن 1.5 ساعت زمان برای صرف ناهار، استراحت کوتاه و گشت و خرید سوغات توسط دانش آموزان.
برای بازگشت نیز 3 ساعت زمان در نظر بگیرید.
در مجموع و بر اساس این زمان بندی اردوی شما در ساعت 18 عصر در محل مبدا به اتمام می رسد.
لوازم مورد نیاز:
لباس مناسب فصل – کوله کوچک یکروزه – ناهار شخصی – یک بطری کوچک آب(یا قمقمه) - زیرانداز سبک – دفترچه یادداشت کوچک و خودکار(برای ثبت خاطرات) – لوازم شخصی دیگر
لوازمی که برگزارکننده میتواند همراه بیاورد(بر اساس نوع برنامهریزی): زیرانداز بزرگ – فلاسک چای– لوازم پذیرایی – لوازم کمک های اولیه و ...
جذابیت ها:
برنامه اردو:
پس از رسیدن به پارکینگ مربیان در مورد مسجد، ملحقات و آداب آن توضیح داده و دانشآموزان را برای آشنایی با فضاهای مختلف اطراف مسجد همراهی مینمایند. این گشت میتواند از سمت راست مسجد شروع شده و پس از یک دور کامل در محل شروع خاتمه یابد. در این گشت 1 ساعته دانش آموزان از چاه مقدس جمکران نیز بازدید کرده و با فلسفه وجودی آن آشنا میشوند.
سپس پس از وضو و آمادگی برای انجام فریضه ظهر و مستحبات و اعمال مسجد وارد شبستان میشوند.
مربی میتواند در این فاصله توضیحات مبسوطی را به دانش آموزان ارائه دهد. (اطلاعات کامل و توضیحات ضروری و مورد نیاز را در مقاله آموزشی مربوط به این اردو مطالعه نمایید). پس از اتمام این برنامه، دانشآموزان به صحن هدایت شده و در مکانی که از قبل برای صرف ناهار و استراحت در نظر گرفته شده است اسکان مییابند. پس از اتمام زمان استراحت زمانی حدود نیم ساعت برای خرید سوغات داده شده و حدود ساعت 3 عصر همگی آماده بازگشت میشوند.
آگاهی:
1- شما در پارکینگ مسجد مقدس جمکران برای توقف هر تعداد اتوبوس و... فضای کافی در اختیار دارید.
2- اجرای این برنامه با زمان بندی پیشنهادی برای فصل زمستان مناسب نیست.
3- در اطراف مسجد، امکانات کامل برای خرید یا صرف غذا وجود دارد.
4- امکان صرف صبحانه گروهی در مسیر وجود دارد. برای این منظور باید قبلا با رستورانهایی که دارای منوی صبحانه گروهی هستند از جمله رستوران مهتاب در نزدیکی قم هماهنگی لازم را انجام داد.
اطلاعات اردوی یک روزه جمکران
متن حاضر نوشتار دیگری است که اطلاعات جامعی را در مورد بسته پیشنهادی «مسجد مقدس جمکران» از بخش سفرهای زیارتی ارائه می نماید.
آشنایی با تاریخچه مسجد:
مسجد مقدس جمکران بیش از یک هزار سال پیش به فرمان حضرت بقیة الله ارواحنا فداه تأسیس گردیده است و در مورد این ماجرا هیچ گونه شک و شبههای وجود ندارد.
شرح ماجرا از زبان شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی این چنین است:
شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان 373 هجری، در سراى خود خفته بودم که جماعتى به درِ سراى من آمدند. نصفى از شب گذشته بود. مرا بیدار کردند و گفتند: «برخیز و امر امام محمد مهدى صاحب الزمان، صلواتالله علیه را اجابت کن که تو را میخواند».
«من، برخاستم و آماده شدم» چون به در سراى رسیدم، جماعتى از بزرگان را دیدم. سلام کردم. جواب دادند و خوشامد گفتند و مرا به آن جایگاه که اکنون مسجد (مقدس جمکران) است، آوردند.
چون نیک نگاه کردم، دیدم تختى نهاده و فرشى نیکو بر آن تخت گسترده و بالشهاى نیکو نهاده و جوانى سى ساله روى تخت بر چهار بالش تکیه کرده، پیرمردى در مقابل او نشسته، کتابى در دست گرفته، بر آن جوان مىخواند و بیش از شصت مرد که برخى جامه سفید و برخى جامه سبز بر تن داشتند، برگرد او روى زمین نماز مىخواندند. آن پیرمرد خضر نبی علیه السلام بود که مرا امر به نشستن نمود، حضرت مهدی علیه السلام مرا به نام خودم خواند و فرمود:
«برو به حسن مسلم (که در این زمین کشاورزی می کند) بگو، این زمین شریفی است و حق تعالی آن را از زمین های دیگر برگزیده است و دیگر نباید در آن کشاورزی کند.»
عرض کردم: یا سیدی و مولای! لازم است که من دلیل و نشانه ای داشته باشم و گرنه مردم حرف مرا قبول نمی کنند.
فرمود: «تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما نشانه هایی برای آن قرار می دهیم، و همچنین نزد سید ابوالحسن (یکی از علمای قم) برو و به او بگو حسن مسلم را احضار کند و سود چند ساله را که از زمین به دست آورده است، وصول کند و با آن پول در این زمین مسجدی بنا نماید. به مردم بگو به این مکان رغبت کنند و آن را عزیز دارند و چهار رکعت نماز در آن گزارند.»
آنگاه امام (ع) فرمودند: «هر که این دو رکعت نماز را در این مکان (مسجد جمکران) بخواند مانند آن است که دو رکعت نماز در کعبه خوانده باشد.»
چون به راه افتادم، هنوز چند قدمی نرفته بودم که دوباره مرا باز خواندند و فرمودند: «بزی در گله جعفر کاشانی است، آن را خریداری کن و بدین مکان آور و آن را بکش و بین بیماران انفاق کن، هر بیمار و مریضی که از گوشت آن بخورد، حق تعالی او را شفا دهد.»
حسن بن مثله جمکرانی می گوید: من به خانه بازگشتم و تمام شب را در اندیشه بودم، تا این که نماز صبح را خوانده و به سراغ علی المنذر رفتم و ماجرای شب گذشته را برای او نقل کردم و با او به همان مکان شب گذشته رفتیم، و در آن جا زنجیرهایی را دیدیم که طبق فرموده امام علیه السلام حدود بنای مسجد را نشان می داد.
سپس به قم نزد سید ابوالحسن رضا رفتیم و چون به در خانه او رسیدیم، خادم او گفت: آیا تو از جمکران هستی؟ به او گفتم: بلی! خادم گفت: سید از سحر در انتظار تو است. آنگاه به درون خانه رفتیم و سید مرا گرامی داشت و گفت: ای حسن بن مثله من در خواب بودم که شخصی به من گفت: «حسن بن مثله، از جمکران نزد تو می آید، هر چه او گوید، تصدیق کن و به قول او اعتماد نما، که سخن او سخن ماست و قول او را رد نکن.»
از هنگام بیدار شدن تا این ساعت منتظر تو بودم، آنگاه من ماجرای شب گذشته را برای وی تعریف کردم، سید بلافاصله فرمود تا اسب ها را زین نهادند و بیرون آوردند و سوار شدیم، چون به نزدیک روستای جمکران رسیدیم، گله جعفر کاشانی را دیدیم، آن بز از پس همه گوسفندان می آمد، چون به میان گله رفتم، همین که بز مرا دید به طرف من دوید، جعفر سوگند یاد کرد که این بز در گله من نبوده و تاکنون آن را ندیده بودم، به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح کرده و هر بیماری که از گوشت آن تناول کرد، با عنایت خداوند تبارک و تعالی و حضرت بقیه الله ارواحنا فداه شفا یافت.
ابوالحسن رضا، حسن مسلم را احضار کرده و منافع زمین را از او گرفت و مسجد جمکران را بنا کرد و آن را با چوب پوشانید.
سپس زنجیرها و میخ ها را با خود به قم برد و در خانه خود گذاشت، از آن روز به بعد هر بیمار و دردمندی که خود را به آن زنجیرها می مالید، خدای تعالی او را شفای عاجل می فرمود، پس از فوت سید ابوالحسن، آن زنجیرها ناپدید شد و دیگر کسی آن ها را ندید.
اعمال مسجد جمکران:
اعمال این مسجد دو رکعت نماز تحیت مسجد است و دو رکعت نماز که به نماز امام زمان(عج) مشهور است و به شیوهای خاص به جای آورده میشود.
دو رکعت اول:
به نیت نماز تحیت مسجد است، در هر رکعت آن یک حمد و هفت بار سوره (قل هوالله احد) خوانده میشود و در حالت رکوع و سجود هم هفت مرتبه ذکر را تکرار کنند.
دو رکعت دوم:
به نیت نماز امام زمان علیهالسلام خوانده میشود، بدین صورت که سوره حمد را شروع کرده و آیه (ایاک نعبد و ایاک نستعین) صد مرتبه تکرار میشود و بعد از آن، بقیه سوره حمد خوانده میشود، و سپس سوره (قل هو الله احد) را فقط یک بار خوانده و به رکوع رفته و ذکر (سبحان ربى العظیم و بحمده) هفت مرتبه، پشت سر هم تکرار میشود.
آنگاه به سجود رفته و ذکر (سبحان ربى الاعلى و بحمده) نیز هفت مرتبه، پشت سر هم تکرار میشود.
رکعت دوم را نیز به همین ترتیب خوانده، چون نماز به پایان برسد و سلام داده شود، یک بار گفته میشود (لا اله الا الله) و به دنبال آن تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها خوانده شود و بعد از آن به سجده رفته و صد بار بگویند: (اللهم صل على محمد و آل محمد).
امام زمان(عج) فرمودهاند: هرکس، این دو رکعت نماز را بخواند، گویی در خانه کعبه آن را خوانده است.
عریضه نویسی:
یکى از راههاى توسل به امامزمان (علیهالسلام) نوشتن عریضه براى آن حضرت است. این شکل از توسل از مستحبات است و در منابع دینی آمده است. عریضه نویسی از سیرههای بزرگان بوده و آثار و برکات شگفتانگیزی برای آن ذکر کردهاند.
طریقه عریضه نویسی: فرد نامهاى خطاب به امامزمان(علیهالسلام) با قواعدی که در کتب ادعیه معتبر درج شده مىنویسد و پس از نوشتن درخواست خود آن را در چاه آب یا آب جارى نظیر رودخانه و جوى آب و یا برکه آب مىاندازد. نکته مهم این که این درخواست فقط شکل توسل داشته وشخص نویسنده حضرت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به عنوان واسطه استجابت دعا بین خود و خدا قرار میدهد.
لازم به ذکر است چاهی که در صحن مسجد جمکران واقع شده و عریضههای زائرین در آن انداخته میشود هیچ ویژگی خاصی ندارد و فقط یک چاه معمولی است ولی از آنجا که مستحب است عریضهها به داخل آب انداخته شوند از این مکان استفاده میگردد.
کرامات مسجد:
دو نمونه از کرامات مسجد مقدس جمکران:
1- شفای کامل بیماری روحی جانباز دفاع مقدس
منبع کرامت: دفتر ثبت کرامات و خاطرات مسجد مقدّس جمکران، شماره 107
مشخصات: برادر( ا – م)، چهل ساله، افسر جانباز نیروى انتظامى، لیسانس، ساکن قم
زمان کرامت: 10/4/76
اسناد و مدارک: چهار برگه استراحت پزشکى از طرف اداره کل بهدارى ناجا، گزارشات بیمارى از شوراى روانپزشکان ناجا و آزمایشان مختلف.
زیر نظر پزشکان متخصص: مظاهرى، جهانى، کیهانى، دلیر، امامى، روح الهى، قاضى، واحد، عدل پرور، هاشمى، شجاعالدین، حیاتى، دانشخواه، معدنى پور، پیامى، توسل، حشنانى.
شرح واقعه از زبان شفا یافته:
اینجانب سرگرد نیروى انتظامى و جانباز جنگ تحمیلى مىباشم که مدّت 92 ماه سابقه حضور در جبهههاى حقّ علیه باطل دارم و بارها مجروح شدم ولى سعادت شهادت را نیافتم. بر اثر جراحات و موج گرفتگى دوران جنگ، گاهى از نظر روحى دچار افسردگى مىشدم و حالت روانى پیدا مىکردم. در تاریخ 16/10/75 اعضاء شورایعالى پزشکى اداره کل بهدارى نیروى انتظامى به خاطر (پسیکونوروز) افسردگى شدید و سابقه اسارت و ptd و مجروحیّت و شیمیایى، مدّت چهار ماه به بنده استراحت پزشکى دادند. ولى پس از مدّتها درمان و معالجه، پزشکان قم و شورایعالى تهران برایم عدم پاسخ به درمان تجویز نمودند و جوابم کردند.
با مأیوس شدن از همه جا، تنها پناه و دواى دردم را توسل به امام زمان علیهالسلام دیدم و نذر کردم؛ دو ماه با پاى پیاده از جاده قدیم جمکران محضر مبارک آقا امام زمان علیهالسلام برسم.
یک روز که طبق نذرم به مسجد آمده بودم، بعد از دعا و نماز و گریه و درخواست شفا از حضرت، در صحن مسجد خوابم برد، در خواب دیدم در محلی هستم و سیدی که در بیداری او را میشناختم در آنجا حضور دارد و بسیار مودب در کنار فردی دیگر نشسته بود، فهمیدم آن بزرگوار از ایشان مقامشان بالاتر است، یک مرتبه آن آقا رو به من کرد و مرا به نام صدا زد و حالم را پرسید و فرمودند:
«سید احمد چه مىخواهید؟ و تکرار فرمودند: چى مىگى بابا؟»
از آنجایی که آن سید نزد آن آقا مودب نشسته بودند، در عالم خواب فهمیدم که ایشان آقا امام زمان علیهالسلام است. با گریه و اشک و آه، دامن آقا را گرفتم و ماجراى ناراحتىهاى روحى و جسمى، سوزش و خارش داخل مغزم، گیجى و سر در گمى و پریشانى، حواسپرتى، موجگرفتگى منجر به یک نوع دیوانگى، و از خود بیخود شدن خود را، تعریف کردم و به شدّت گریه مىکردم و مىگفتم:
آقا مگر ما صاحب نداریم؟ پس چرا خوب نمىشوم و تمام دکترها جوابم کردهاند، حتى دیگر قادر به خدمت هم نمىباشم و اصلا پزشکان معالجم صلاح نمىدانند که من خدمت کنم، چون جنون آنى به من دست مىدهد و به هیچ وجه نمىتوانم حتى درس بخوانم، صداى سوت مىشنوم، نمىتوانم بخوابم و آسایش ندارم.
آقا با ملاطفت خاصّى، دستى روى سرم کشیدند و گفتند: «آقا احمد خوب شدى، بابا برو سر کارت».
از خواب بیدار شدم، دیدم آنقدر گریه کردهام که تمام صورتم و زمین خیس شده است. با همان حال به منزل برگشتم. مجددا همین صحنه را مفصّلتر در منزل خواب دیدم. فرداى آن روز به بیمارستان مراجعه کردم، پزشکان معالجم پس از انجام انواع آزمایشها نوشتند:
«آقاى فلانى از نظر قلبى معاینه شد و معاینه و نوار قلب ایشان سالم است و قادر به خدمت کامل مىباشند.» همچنین شوراى روانپزشکان اعلام کردند: «نامبرده مورد معاینه مجدد قرار گرفت. نظریه شوراى مورخ 13/5/76 مبنى بر انجام خدمت عادى، مورد تأیید است.»
نتیجه آزمایشات باعث تعجّب تمام پزشکان شده بود و همه به من تبریک مىگفتند و با گریه مرا به خدمت تشویق و بدرقه نمودند. از آن تاریخ به بعد سخت مشغول کار هستم و دیگر هیچ گونه احساس ناراحتى ندارم، بلکه تا کنون چندین دوره کامپیوتر و دروس دیگر را پشت سر گذاشتهام.
شفای کامل بیمار اعصاب و روان
بیان حکایت از زبان خانم ن- ف:
متولد ملارد کرج هستم و بعد از ازدواج در سن 18سالگى به رفسنجان رفتم، الان شش سال است که ساکن رفسنجان مىباشم داراى 2 فرزند به نامهاى محمد و مریم هستم.
شروع ناراحتى و بیمارى: یک ماه قبل از ماه رمضان 1419 از ناحیه گردن دچار درد شدیدى شدم به دکتر مراجعه نمودم، تشخیص دکتر سینوزیت بود، دارو داد و دردم آرامتر شد، از نوزدهم ماه رمضان احساس کردم چشم من کوچکتر مىشود و هنگام صحبت صورت و لبم کج مىشد و بیمارى من از این جا شروع شد، سپس حالت تشنج پیدا کردم که از سرانگشتان پا شروع مىشد و از خود بى خود مىشدم، دیگران بهتر مىدانند که چه حالى داشتم.
بعد از مراجعه به دکترهاى متخصص در تهران و رفسنجان و انجام آزمایشات و عکسبردارىهاى متفاوت سى تى اسکن و ام آر آی عدهاى از پزشکان معتقد بودند شاید بیمارى من با دارو و قرص بدون جراحى مداوا شود و بعضى نظر دادند که به علت بزرگ شدن غده لنفاوى و نزدیک شدن دو عصب چنین حالتى در من بروز مىکند و عدهاى منشاء بیمارى مرا ناشى از فشار شدید عصبى دانسته و ضرورت شوک روى من را تشخیص دادند. مرا به آسایشگاه بیماران روحى و روانى بردند، بودن آنجا همراه مریض هاى روانى با حالتهاى خاص برایم سخت بود.
در حین مداوا، توسلات خودم را به ائمه اطهار(ع) داشتم و از آنجا که خواهر شهید هستم مورد عنایت قرار گرفتم علاوه بر این که به خودم مىگفتم در پیش خدا دارم امتحان مىشوم. البته این حالت تشنج وسیلهاى شد که به خدا نزدیکتر شوم و لیاقت این را هم پیدا کنم که مورد عنایت حضرت مهدى(عج) قرار بگیرم.
بعد از آن که از آسایشگاه بیماران روحى و روانى برگشتم، خیلى ناراحت بودم، همان شب خواب دیدم که آقایى قد بلند با چهره نقاب دار و نورى به رنگ سبز، کاسهاى طلایى رنگ آوردند و فرمودند: «از این آب بخور.» گفتم: احتیاج به آب ندارم .فرمودند: «بخور»
بعد آقا از آن آب به صورت من پاشید و من از خواب پریدم حدود ساعت یک شب بود، فریاد زدم من شفا گرفتم من شفا گرفتم؛ مادرم را صدا زدم، همه بیدار شدند، گفتم: آقا به من قول داده که 10روز دیگر تو را ملاقات مىکنم.
بعد از آن دوباره حالم بد شد، به طورى که امکان مسافرت با ماشین برایم نبود، مرا با هواپیما به تهران آوردند، داخل هواپیما سه دفعه حالت تشنج مرا گرفت، حالم بدتر مىشد، ولى به وعده روز دهم فکر مىکردم که آقا حتما مرا شفا مىدهند. از تهران به کرج و از آنجا به ملارد آمدم و تشنجات در آنجا نیز شروع شد بعد از دو سه روز که در بستر بودم یکى از شاگردهاى خانم برادرم که سخنران جلسات مذهبى و مدیر مدرسه دخترانه است، برایم خوابى دید که به جمکران بیایم و دقیقا شب جمعه بیستم اسفند پایان روز دهم و وعده ملاقات مىشد و خواب آن بنده خدا را رویایى صادقه مىدانستم.
بیان حکایت از خانم ف-ش (خانم برادر شفاگرفته ساکن ملارد کرج):
بعد از این که از رفسنجان به ملارد آمدند به پزشکان متخصص مراجعه کردیم بعد از معاینه گفتند: سمت چپ صورتشان حالت فلج دارد و مدت درمانش حداقل شش ماه زمان مىبرد. ایشان هنگام تشنج دست و پاهایش را به این طرف و آن طرف مىزد و همیشه پنج شش نفر همراهش بودیم. خودش را به شدت به زمین مىزد کمرش را بالا و پایین مىآورد و هر کسى یک عضو بدنش را محافظت مىکرد، خودش را جمع مىکرد بعد از این حالت شروع به خنده مىکرد سپس گریه مىکرد و بعد از چند دقیقه آرام مىشد و به هوش مىآمد. جالب این که به محض آرام شدن به فکر حجابش بود و سوال مىکرد آیا مرد نامحرمى در کنارم بوده یا نه؟ آیا روسرى من کنار رفته بود یا نه؟ آیا نمازم را خواندهام یا نه؟ اخیرا از ناحیه دست قدرت خیلى زیادى پیدا کرده بود و اگر مشت مىکرد و مىکوبید مجروح مىکرد.
این چند روز اخیر مىگفت: بگذارید روز موعود برسد آقا مرا شفا مىدهد. این حالت تشنج متعدد بود، ابتداء روزى پنج الى شش مرتبه و اخیرا هر نیم ساعت تکرار مىشد و زبانش بسته مىشد و حرف نمىزد و اخیرا به سختى حرف مىزد و لال بود. در یکى از شبها مىخواست حرف بزند نمىتوانست کاغذ و قلم آوردیم از ما درخواست کرد نام پنج تن ائمه اطهار(ع) را ببریم تا او تکرار کند و سپس با نام امام زمان(ع) فریاد زد و شروع به گریه کرد...
دستور حرکت به جمکران:
من یکى از شاگردان خانم ف -ش هستم، چند روز قبل که ایشان را مضطرب و ناراحت دیدیم، سوال کردم چه مشکلى پیش آمده است؟
ایشان جریان بیمارى خواهر همسرشان را بیان کردند. دو هفته قبل من و عدهاى توفیق سفر به قم و جمکران را پیدا نمودیم، در مسجد مقدّس جمکران به جهت شفاى این خانم برایش دعا کردیم و در مراجعت از جمکران به عیادت بیمار رفتیم، آن شب بسیار ناراحت شدم، تصمیم گرفتم مناجات کنم و شفایش را از خدا بخواهم و تا صبح متوسل بودم و تا حدود ساعت 5 صبح نشستم و دعاى أمن یجیب را خواندم و امام زمان(عج) را صدا زدم و بعد از نماز صبح خوابیدم که در خواب دیدم که خانمى آمدند و کنار من نشستند بعد به من پیغام دادند که پیش خانم معلمم بروم و از ایشان بخواهم که مریضشان را براى شب جمعه حتما به جمکران بیاورند، دوبار تکرار کردند و سپس از او سوال کردم ببخشید شما حضرت زهراء0س) هستید؟ فرمودند: خیر من از طرف پدرشان رسول اکرم(ص) هستم که پیامها را به امتشان مىرسانم.
ادامه ماجرا از زبان شفا گرفته:
از زمانى که از ماشین پیاده شدم تا موقعى که داخل مسجد رسیدم با توجه به اینکه مسیر کوتاه بود اما به لحاظ خشک بودن دست و پا و عدم تحرک حتى کفشهایم را به سختى پوشیدم یک طرف بدنم را برادرم و یک طرف دیگر را زن برادرم گرفته بودند و مرا دنبال خود مىکشیدند، 7سال بود که جمکران نیامده بودم، گفتم جمکران چقدر تغییر کرده، جلوى مسجد آمدیم وقتى خواستیم وارد شویم زن برادرم گفت سلام بده، همین که دست روى سینه گذاشتم و گفتم السلام علیک یا صاحب الزمان دیگر هیچ احساسى از این دنیا نکردم. (لازم به ذکر است برادران واحد سمعى بصرى امور فرهنگى مسجد مقدّس جمکران همزمان مشغول فیلمبردارى از سطح مسجد بودهاند و این صحنه به طور طبیعى ضبط شده است.)
بعد از این که سلام دادم طولى نکشید که دیدم همان آقایى که 10 روز قبل به خوابم آمده بود، قد بلند با نقاب سبز پا به پایم گذاشتند و فرمودند: «خوش آمدى، راه برو»، گفتم آقا به خدا پاهایم خشک شده است نمىتوانم راه بروم. دوباره فرمودند: «برو، گفتم: آقا من نمىتوانم بروم»، فرمود: «بدو...» همین که گفت بدو یک دفعه به خودم آمدم دیدم توان دیگرى دارم و پاهایم صاف شده است.
گفتم زن داداش نگاه کن آقا به من فرمود خوش آمدى، آقا به من فرمود خوش آمدى، وقتى فرمودند بدو، رو به مسجد جمکران را به من نشان داد حرکت کردم و داخل مسجد شدم که خدّام مرا گرفتند و به اطاق مخصوص بردند گفتم ببینید بعد از دو یا سه ماه گرفتارى و سختى من مىتوانم راه بروم و حرف بزنم، بچههایم آرزو داشتند آن ها را بغل کنم بغلشان کردم تمام این مدت داخل رختخواب بودم.
من فکر نمىکردم روزى خوب بشوم، مرا فردى روانى و مجنون مىدانستند، من لیاقت نداشتم. ولى آقا عنایت فرمودند و مرا شفا دادند، فقط به خدا، ائمه اطهار(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) متوسل شدم الحمدللَّه آقا در همان لحظه ورود ما به مسجد مقدّس جمکران توجه کردند و هنوز چند دقیقهاى نگذشته بود، که شفا گرفتم.
لازم به توضیح است کرامات بسیار دیگری نیز در این رابطه وجود دارد که مربیان عزیز میتوانند با مراجعه به سایت رسمی مسجد جمکران ملاحظه نمایند.
داشتم لوگو دوستان رو مرتب میکردم..بعد که خواستم بزنم ثبت..نشد!
ظاهرا بلاگفا بیان رو هم به لیست تحریم های خودش اضاف کرده!!!
خواستم بدونم شما آدرس دیگه ای از این وبتون ندارید؟
آخه آدرس شما ثبت نمیشه(چون بیان هست)
اگه میشه خبرم کنید چیکار کنم..ممنون
یا علی