تک گویی مربی؛از منبر بیا پایین!!!!
یکی از آفتهایی که
برنامهریزی و اجرای فعالیتهای تربیتی را تهدید میکند، تک گویی مربی،
معلم، تشکل و هر مدعی دیگر تربیت از این قسم است.
این تک گویی یا منولوگ از کجا آمده است؟ این سخن که تربیت در گذشته مربی
محور بوده و اکنون باید شاگرد محور باشد، حاصل جمع دو اشتباه است. نه
تربیتِ گذشته – دست کم در این مرز و بوم- مطلقا مربی محور بوده و نه شاگرد
محوری افراطیِ امروزی رواست. لکن آنچه باید مورد توجه قرار گیرد اینکه اگر
در گذشته مربی، مبلغ، خطیب، بیشتر متکلم وحده بودهاند و مستمع، مستمع!
اکنون زمانه، زمانه دیگری است. اصلا خودِ دوگانهی خطیب- مستمع دارد به
صورت زیرپوستی میگوید که من باید حرف بزنم و تو باید بشنوی؛ سکوت کنی و
بشنوی! و اگر سخن در تو نافذ نمیافتد مشکل از گیرنده است! رو دفع شر موش
کن، بعد بیا و اندر جمع گندم کوش کن! و قص علی هذه...
تک گویی یا منولوگ شاید در جامعه سنتیای که تکصدایی اگر بازرترین
ویژگیاش نباشد، یکی از ویژگیهای بارزش هست، چالش چندانی بوجود نیاورد،
اما در جامعه امروز که منابع اطلاعات وسیع، بی شمار، متنوع و دردسترساند،
موفقیتش بعید به نظر میرسد. انسان 50 سال پیش در خانواده و مسجد و بازار
همان را میشنید که در کوچه و کتاب و کاروان، اما امروز خانواده و مسجد و
بازار هر کدام حرف خودشان را که میزنند هیچ؛ کوچه و کتاب و کاروان هم
جایشان را داده اند به، گوگل و دانشگاه و ماهواره.
بی شک فرهنگی که ریشهی هزار ساله دارد دستهای نامرئیاش را روی سر ما هم
کشیده است و طبیعی است که در سایه این گرایش به بالا نشینی، تفاوت عصر و
تغییر نسل، را نبینیم و بر همان مشی برانیم که راندهاند؛ حال آنکه صداها و
نواها و فریادها در جامعه امروز بیشمارند، و هر لحظه به رنگی بت عیار در
میآید. در چنین زمانهای آیا همان تکگویی و منولوگ جواب میدهد؟
بنابراین اگر قرار است، مخاطب صدای ما را بشنود بهتر است ما زودتر، صدای او را بشنویم. فاقد الشی لا یعطیه؛ جمعی که شنوایی ندارد، انسان شنوا نمیپروراند. گفت و گو نه نوعی از تعامل روزمره، بلکه یک چرخش از حالتی یک قطبی به حالتی دو قطبی است. در این حالت است که تربیت از یک فرآیند یک سویه از مربی به متربی، به یک فرآیند دو سویه میان آن دو تبدیل میشود. و اگر میبینیم صدای خودمان دقیقا آنطور که از ما صادر شده به خودمان بازتاب داده میشود باید بدانیم آنکه رو به روی ما قرار گرفته کوه است نه انسان! انسان حرف خودش را میزند و هنر ما شنیدن حرف اوست. یادمان باشد متربی ما هر قدر که شنیده شود، «میشنود» و هر قدر که دیده شود، «میبیند».