مربی محور - مسجد مدار

مبانی و اصول کار فرهنگی ،تربیتی و تشکیلاتی ویژه مربیان صالحین و فعالان مجموعه های تربیتی و فرهنگی

مربی محور - مسجد مدار

مبانی و اصول کار فرهنگی ،تربیتی و تشکیلاتی ویژه مربیان صالحین و فعالان مجموعه های تربیتی و فرهنگی

arrow
خبرنامه سایت
فیسبوک صالحین
پرتال صالحین خیبری
خاکریز ما

codes and tools for blog

مربی محور - مسجد مدار

گام نخست در تربیت، طهارت است، همچنانکه گام نخست در عبادت طهارت است.

«طهارت شریعت به آب است و طهارت طریقت به تخلیه هوا و هوس و طهارت حقیقت خالی کردن قلب است از غیر حق تعالی»

عضویت در خبرنامه ایمیلی
امکانات سایت
دیگر پایگاه های ما
آخرین نظرات
دوستان صالحین
دفاتر مراجع عظام تقلید

قران و تربیت

چهارشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۳۰ ق.ظ


فعالیتهای تربیتی از جمله فعالیتهای اساسی است که در حیات فردی و جمعی انسان، تاثیری انکارناپذیر دارد. این فعالیتها برای تحقق اهداف مورد نظر، تابع اصل یا اصولی است. مشخص‏کردن اصول تربیت از جمله اقدامات اساسی است که باید قبل از هر کاری انجام پذیرد.

در این نوشته پس از بررسی بخشی از تعاریف و بحثهای ارائه شده توسط صاحبنظران تربیت و کتابهای موجود درباره تربیت اسلامی، اصول تربیتی به عنوان "ریشه و بنیانهایی تعریف شده که در جریان تربیت لازم‏الاتباع بوده است و بسان دستورالعملی کلی، تمامی جریان تربیت را تحت سیطره و نفوذ خویش دارد" به‏گونه‏ای که در صورت تخطی از آنها، رسیدن جریان تربیت به هدف نهایی خودش دستخوش مخاطره می‏شود.


فعالیتهای تربیتی از جمله فعالیتهای اساسی است که در حیات فردی و جمعی انسان، تاثیری انکارناپذیر دارد. این فعالیتها برای تحقق اهداف مورد نظر، تابع اصل یا اصولی است. مشخص‏کردن اصول تربیت از جمله اقدامات اساسی است که باید قبل از هر کاری انجام پذیرد.

در این نوشته پس از بررسی بخشی از تعاریف و بحثهای ارائه شده توسط صاحبنظران تربیت و کتابهای موجود درباره تربیت اسلامی، اصول تربیتی به عنوان "ریشه و بنیانهایی تعریف شده که در جریان تربیت لازم‏الاتباع بوده است و بسان دستورالعملی کلی، تمامی جریان تربیت را تحت سیطره و نفوذ خویش دارد" به‏گونه‏ای که در صورت تخطی از آنها، رسیدن جریان تربیت به هدف نهایی خودش دستخوش مخاطره می‏شود.

پس از ارائه تعریف اصل تربیتی به بررسی منابع اصل تربیتی پرداخته، و ضمن بررسی دیدگاه‏های گوناگون درباره وضعی یا کشفی بودن اصول تربیت، این نتیجه حاصل شده است که اصول تربیت اسلامی از جهتی حالت وضعی و از جهتی دیگر حالت کشفی دارد؛ به عبارت دیگر اصول تربیت به لحاظ اینکه در قرآن، متون مذهبی و سایر منابع وجود دارد، موضوعه و به لحاظ اینکه در متون مذهبی باید به اکتشاف و استخراج آنها پرداخت، مکشوفه است. در بخش بعدی نوشته، پس از طبقه بندی اصول تربیت به دو دسته عام و کاربردی، در نهایت چند اصل عام تربیتی معرفی شده و به اختصار مورد بحث قرار گرفته که عبارت است از: اصل کرامت، اصل مسئولیت، اصل عقل، اصل عدل ،اصل کمال‏جویی و اصل وسع.

مقدمه

اصول تربیت یکی از مقوله‏های بحث‏انگیز تربیت است؛ به‏گونه‏ای که افراد مختلف به‏دلیل در اختیار نداشتن تعریف و ملاک صحیحی از اصول، بحثها و مفاهیم گوناگون و نامتجانس تربیت را تحت عنوان اصول طبقه بندی کرده‏اند. لذا برای سر و سامان دادن به بحثهای پراکنده درباره اصول تربیت و به‏کارگیری اصول در تعیین اهداف، روشها، محتوی و ارزشیابی فرایند تربیت، ارائه تعریفی دقیق از اصل تربیتی ضروری است.

این مقاله درصدد ارائه تعریفی جامع و مانع برای اصول تربیت اسلامی است؛ به‏گونه‏ای که بتوان با بهره‏گیری از آن تعریف، اصول ارائه شده از سوی صاحبنظران را مورد نقد و بررسی قرار داد. به همین منظور ابتدا به بیان معنای لغوی اصل و سپس ضمن بیان معنای اصل تربیتی به تبیین معنای اصطلاحی آن می‏پردازد و با بررسی تعاریف صاحبنظران تربیت اسلامی، تعریفی را از اصل تربیتی عرضه می‏کند. پس از آن منبع یا منابع اصل تربیتی مورد بحث قرار می‏گیرد و در نهایت مجموعه‏ای از اصول مورد قبول با بهره‏گیری از آیات قرآن کریم استخراج و مورد بحث قرار می‏گیرد.

اصل چیست؟

واژه اصل در زبان فارسی معادل واژه انگلیسی Principle است. "گاه مقصود از اصل، بیخ، بن و ریشه است و برای بحث درباره هر امری باید به ریشه و اساس واقعی آن توجه کرد. در این معنا اصل در مقابل فرع قرار دارد. گاه نیز اصل به معنای عینی و متحصّل در خارج است و از این لحاظ می‏توان از واژه اصیل در مقابل اعتباری سخن گفت‏وگاه نیز اصل به معنای حقیقت (در برابر باطل) است و در این استعمال اصیل در مقابل بدلی یا ناخالص به‏کار می‏رود.1

اصل در علوم چنین تعریف شده است: "اصیل عبارت از مجموعه تعمیمهایی است مبتنی بر مشاهدات که در محدوده خطاهای حسی، قطعی تلقی شده و دانشمندان اغلب آنان را معادل حقایق در نظر می‏گیرند."2 همچنین به رابطه بین مفاهیم که به‏واسطه تعمیمهایی توصیف می‏شود، اصول علمی اطلاق می‏شود.

در مفردات راغب اصل، چنین تعریف شده است:

اصل الشی‏ء ریشه و پایه هر چیزی است که اگر آن پایه و ستون در حال بلند شدن و بلندی توهم شود، نیروی خیال نمی‏تواند آن را تصور کند. از این رو خدای تعالی فرموده: اصلها ثابت و فرعها فی‏السماء (ابراهیم/24) که تصور کرانه با عظمت و بلندی آسمان هرگز به اندیشه و تصور و خیال درنیاید.3

در قرآن کریم اصل در معنای ریشه و بنیان و اساس مورد استفاده قرار گرفته است. در آیه 64 سوره مبارکه صافات، این معنای اصل مدّ نظر است و می‏فرماید: "... اِنها شجرة تخرج فی اصل الجحیم...". مرحوم علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان ذیل این آیه می‏نویسد: "... و جمله... وصف شجره زقوم است و اصل جحیم به معنای قعر جهنم است..."4 آیه دیگری که معنای ریشه و پایه را از واژه اصل افاده می‏کند این آیه است:

الم ترکیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اُکلها کل حین باذن ربها..." (ابراهیم/24) مرحوم علامه طباطبایی ذیل این آیه می‏نویسد: "... اینکه فرمود "اصلها ثابت" معنایش این است که ریشه‏اش در زمین جای گرفته و با عروق خود در زمین پنجه زده است...".5

در آیه‏ای که مربوط به قطع نخلستان بنی نظیر به دستور پیامبر اکرم (ص) است نیز اصل به معنای ریشه و پایه نخل که موجب استواری آن می‏شود، به‏کار رفته است. در آیه 5 سوره حشر چنین آمده است: "ما قطعتم من لینة اوترکتموها قائمة علی اصولها فباذن الله و..." یعنی شما هیچ نخلی را قطع نمی‏کنید و هیچ یک را "سرپا" نمی‏گذارید مگر به اذن خدا و همه اینها برای این است که خدا فاسقان را خوار کند..." منظور از سرپا نگهداشتن نخل، باقی گذاشتن آن بر روی تنه و ریشه است که باعث می‏شود نخل استوار بماند.

ترکیباتی که از ریشه "اصل" ساخته شده است، نیز همین معنا را افاده می‏کند که از جمله می‏توان کلمه اصیل و کلمه آصال را نام برد. کلمه "آصال" جمع "اُصُل" و "اُصُل" خود جمع کلمه "اصیل" است. لذا آصال جمع الجمع کلمه "اصیل" به معنای پایان روز آورده شده است. در آیه 15 سوره مبارکه رعد چنین می‏خوانیم: "... و لله یسجد من فی السموات و الارض طوعاً و کرها و ضلالهم بالغدو و الآصال." مرحوم علامه طباطبایی ذیل این آیه شریفه چنین توضیح می‏دهد: ".. پس آصال جمع الجمع اصیل است و از این جهت این ساعت از روز، معین بین عصر و غروب آفتاب را آصال گفته‏اند که گویی ریشه و مبدأ شب است."6

در این نوشته با توجه به معنای لغوی و کاربرد آن در قرآن، واژه اصل به معنای ریشه و اساس تلقی می‏شود و مورد استفاده قرار می‏گیرد.

اصل تربیتی چیست؟

برای تشریح اصل تربیتی، پس از بیان معنای اصل باید به تبیین معنای واژه تربیت پرداخت و از آنجا که مفهوم تربیت در قرآن مدّ نظر است، باید به استخراج این معنا از قرآن کریم مبادرت کرد. در قرآن کریم ریشه‏ای که بهترین و مناسبترین معنای واژه تربیت را افاده می‏کند ریشه "الرّب" یعنی "رب‏ب" است. "الرّب" در اصل به معنی تربیت و پرورش است یعنی ایجاد کردن حالتی پس از حالتی دیگر در چیزی تا به حدّ نهایی و تمام و کمال آن برسد"7

واژه ربّ به‏طور مطلق برای خدا به‏کار می‏رود ولی در حالت اضافه هم برای خدا و هم غیر او به‏کار می‏رود. مفردات راغب در ادامه بحث از واژه تربیت چنین شرح می‏دهد:

"گفته شده ربّانی منسوب به ربّان است یعنی دانشمند و راسخ در علم دین و عارف بالله) و نیز گفته‏اند ربّانی منسوب به واژه ربّ است که از مصدر است. پس ـ ربّانی ـ در این معنی یعنی منسوب به مصدر، کسی است که علم و دانش را تکامل می‏بخشد؛ مثل حکیم و یا منسوب به خود اوست که در این صورت ربّانی یعنی کسی که نفس خویشتن با علم پرورش می‏دهد که البته هر دو معنی (پرورش و رشد خویش با علم یا پرورش و رشد علم) تحقیقا ملازم یکدیگر است. زیرا کسی که نفس و جان خویش را با علم پرورش می‏دهد در واقع علم و دانش را رشد داده است و کسی که در راه تکامل عمل و دانش کوشید، خویشتن را با آن تربیت کرده است."8

تربیت به معنای فعالیتی تعاملی و دو جانبه است که بین مربی و متربی در جریان است و تا زمانی که متربی به هدف نهایی تربیت یعنی رشد و کمال دست یابد استمرار دارد. روشن است که مربّی برای ایجاد حالتی پس از حالت دیگر نیازمند به اصول و ضوابطی است که موفقیت این فرایند تعاملی را تضمین کند. با توجه به معنای اصل یعنی ریشه و اساس می‏توان چنین نتیجه‏گیری‏کرد که اصل تربیتی، ریشه و بنیانی است که در جریان تربیت اجتناب‏ناپذیر است و به‏عنوان دستورالعملی کلی تمامی جریان تربیت را تحت سیطره و نفوذ خویش دارد و در صورتی که از آن تخطّی شود دستیابی به هدف دچار مخاطره جدّی می‏شود.

پس از بیان معنای اصل تربیتی بجاست که اصول تربیت را از دیدگاه صاحبنظران تعلیم و تربیت مورد بررسی قرار دهیم. امّا نکته‏ای که در بیان مفهوم اصل تربیتی و بررسی دیدگاه‏های صاحبنظران تعلیم و تربیت دراین زمینه، باید مورد توجه قرارداد، این است که حیطه و دامنه تأثیر اصول تربیت تا کجاست. ارائه پاسخی دقیق و قانع‏کننده به این سؤال تا اندازه زیادی ما را از گرفتار شدن در گرداب اختلاف نظرهای موجود درباره اصول تربیت مصون خواهد داشت. اگر جریان تربیت هدایت متربّی از سوی مربّی برای رسیدن به کمال مورد نظر خالق تلقی، و اصل نیز قاعده‏ای بنیادین و اجتناب‏ناپذیر برای این جریان تلقی شود، آنگاه اصل تربیتی ریشه و بنیانی خواهد بود که بر کل جریان تربیت از ابتدا تا انتها حاکم و ناظر است و به هیچ وجه و در هیچ موقعیتی امکان تخطی از آن وجود ندارد. از سوی دیگر اگر اصل را راهنمای عمل در تدابیر تربیتی بدانیم، تلویحا پذیرفته‏ایم که بخشی از جریان تربیت ـ که شامل تعیین اهداف تربیتی است ـ از قلمرو شمول اصول خارج باشد و لذا اصولی این چنین را می‏توان اصول کاربردی تربیت نام نهاد، در حالی که اصول کلی و فراگیر تربیت را می‏توان اصول عام تربیت نامید.

در تعیین اهداف تربیت، یادآوری این نکته ضروری است که هدف نهایی و غایی جریان تربیت از سوی خالق انسانها تعیین شده ولیکن برای گام برداشتن و نزدیک شدن به‏سوی این هدف نهایی، تعیین هدفهای واسطه به مثابه ضرورت پله‏های نردبان برای صعود بر بلندی، ضروری است و اصول عام تربیت بر جریان تعیین این اهداف و سپس تعیین محتوی و روشهای لازم برای تحقق این اهداف حاکم و ناظر است. در حالی که اصول کاربردی به مراحلی پس از تعیین اهداف واسط اشاره دارد و صرفا شیوه و طریق رسیدن به اهداف تعیین شده را مشخص می‏سازد و خود در جریان انتخاب آنها هیچ نقشی ندارد. بدیهی است اگر ما به جریان تربیت واقع‏بینانه نگاه بکنیم ضرورت وجود اصول عام تربیتی را با تمام وجود احساس می‏کنیم و نمی‏توانیم خود را از دقت و تعمق در تعیین اهداف واسطه‏ای تربیت از مسئولیت بی‏نیاز و مبرّی بدانیم. با توجه به این نکته است که نارسایی بسیاری از تعاریف ارائه شده برای اصول تربیتی روشن می‏شود. در اینجا چند تعریف ارائه شده با توجه به این تقسیم‏بندی مورد بحث و بررسی قرار می‏گیرد.

قدیمی‏ترین بحث در زبان فارسی درباره اصول تربیت به مرحوم دکتر هوشیار مربوط است. ایشان در این زمینه چنین نوشته است: " ... تعلیم و تربیت در حقیقت مجموعه منظمی است از رفتار و جز این نیست. پس در آموزش و پرورش در جستجوی اصل عمل و رفتار باید بود و علم آموزش و پرورش خود عبارت از شناسایی به مجموعه اصولی است که منشأ و مصدر رفتار آموزگار و دانش‏آموز می‏باشد و در ضمن عمل یعنی در حین آموختن، فرا گرفتن، هدایت کردن و پرورش یافتن، آموزگار و شاگرد هر دو را به‏کار می‏آید. از این لحاظ بنابر نظر یکی از دانشمندان این فنّ علم آموزش و پرورش علم به اصول است و بس...".9

تعریف مرحوم دکتر هوشیار از تعلیم و تربیت عملی و کاربردی است و خارج از قلمرو رفتار معلم و شاگرد، چیز دیگری را در تعلیم و تربیت دخیل نمی‏داند و یا حداقل از ذکر آنها غفلت می‏ورزد. در هر صورت وی در تعریف خویش از تعلیم و تربیت و اصول آن، تعیین اهداف تربیتی را چنانکه باید و شاید مورد توجه قرار نمی‏دهد. لذا متناسب با دیدگاه ایشان، اصول ذکر شده بیشتر رنگ اصول کاربردی را دارد تا اصول عام. شاهد بر این مدعا تعریف ایشان از "روش" است که می‏نویسد: "اصل و روش یکی نیستند. مراد از روش در این مورد راه و طریقه‏ای است که میان اصل و هدف امتداد دارد و عمل تربیتی را منظم و موصل به هدف و منظور مربی می‏کند"10 لذا می‏توان گفت که اصول مورد نظر دکتر هوشیار، شیوه و طریقه تحققّ هدف را تعیین می‏کند و خود در تعیین هدف هیچ نقشی ندارد. گو اینکه اهداف باید در جای دیگر و توسط افرادی بجز دست اندرکاران تربیت تعیین گردد. ایشان در جای دیگر این نکته را با صراحت بیشتری چنین توضیح می‏دهد: "هر هدفی دارای اصل یا اصول مخصوص به خود است"11 پس اصول مورد نظر دکتر هوشیار اصول کاربردی است و جای اصول عام در جریان تربیتی مورد نظر ایشان همچنان خالی است. امّا هنگامی که وارد مرحله بیان اصول می‏شود، این حالت کاربردی سلطه محض خویش را از دست می‏دهد و در مقابل هر اصل مأخوذه از رفتار، یک اصل مأخوذه از نظام ارزشی حاکم بر جامعه قرار داده می‏شود که علاوه بر تعیین روشهای تربیت به تعیین اهداف تربیت نیز چندان بی‏توجه نیست؛ مثلاً در مقابل اصل فعالیت از اصل کمال سخن می‏رود که براحتی نمی‏توان آن را از رفتار معلم و شاگرد استخراج کرد، بلکه بیانگر اهدافی برای جریان تربیت است. بعلاوه اصول سندیّت و اجتماع نیز دارای این ویژگی است و خارج از قلمرو آنچه در رفتار معلم و شاگرد قابل رؤیت و کشف است، به تعیین "باید"هایی می‏پردازد و این "باید"ها که برخاسته از دیدگاه‏های ارزشی جامعه است، نقش اهداف را ایفا خواهد کرد.

واژه‏نامه تعلیم و تربیت ذیل عنوان اصل تدریس، اصل را چنین تعریف کرده است "اصل عبارت از مفهوم یا تعمیمی است که به‏عنوان راهنمایی برای معلم در هدایت شاگردان در رسیدن به اهداف آموزشی ایفای نقش می‏کند"12 این تعریف نیز آشکارا اصول کاربری تربیت را مد نظر قرار داده است که در تعامل بین معلم و شاگرد ایفای نقش می‏کند.

شکوهی در بحث اصول آموزش و پرورش نیز این معنای خاص از اصل را مورد توجه قرار می‏دهد و چنین می‏نویسد: "اصول تعلیم و تربیت مربیان را به منزله ابزاری است که با استفاده از آن می‏توانند به موقع و در عین حال با روشن بینی کافی تصمیم بگیرند و وظایف تربیتی خویش را به‏نحو رضایت بخشی انجام دهند."13

شریعتمداری نیز تعریفی از اصل تربیتی ارائه کرده‏است که همین جنبه خاص از اصول تربیت یعنی جنبه کاربردی آنها را مورد توجه قرار داده است. ایشان در بحث درباره اصول تعلیم و تربیت چنین نوشته است: "اصول تعلیم و تربیت از نظر نگارنده مفاهیم، نظریه‏ها و قواعد نسبتا کلی است که در بیشتر موارد صادق است و باید راهنمای مربیان، معلمان، مدیران، اولیای فرهنگ و والدین دانش‏آموزان در کلیه اعمال تربیتی باشد..".14

باقری پس از بحث از معانی گوناگون اصل، اصل تربیتی را چنین تعریف کرده‏است: "... مقصود از اصل قاعده عامه‏ای است که می‏توان آن را به منزله دستورالعملی کلی در نظر گرفت و از آن به‏عنوان راهنمای عمل در تدابیر تربیتی استفاده کرد"15 در این تعریف نیز از آنجا که به راهنمای عمل در تدابیر تربیتی اشاره شده، کاربردی بودن اصول تربیت آشکارا قابل تشخیص، و تکلیف تعیین اهداف تربیتی روشن نشده است. ایشان اصولی را برای تربیت مطرح کرده است که برخی از آنها کمبود تعریف را برطرف می‏کند و به لحاظ طیف و دامنه تأثیر، اهداف واسط جریان تربیت را نیز دربر می‏گیرد، در حالی که برخی دیگر صراحتا به روشهای تربیت می‏پردازند و امکان ایفای نقش چندانی در تعیین اهداف تربیتی ندارند. لذا به‏نظر می‏رسد جدا کردن این دو دسته از اصول، ایجاد تغییراتی را در تعریف اصل ایجاب کند؛ به عنوان مثال، اصول عدل و تعقل هم تعیین کننده روشها و محتوای جریان تربیت است و هم در تعیین اهداف تربیتی نقشی اساسی و انکارناپذیر دارد به‏طوری که در جریان هدفگذاری رعایت این دو اصل الزامی و اجتناب‏ناپذیر است. از سوی دیگر اصولی چون تذکر، فضل، سبقت و... در تعیین اهداف تربیتی نقشی ندارد و صرفا به مراحل بعدی تربیت یعنی روشها و محتوای تربیت ناظر است.

احمدی در بحث از اصول تربیت در اسلام، اصل را زیر بنا و ریشه و بنیانی می‏داند که به هیچ وجه نمی‏توان از آن تخطی کرد.16 ایشان سپس اصول توحید، نبوت و عدل را به‏عنوان شاهد مثال ذکر کرده و برخلاف سایر افراد در بیان اصول تربیت اسلامی، از اصول عام تربیت سخن گفته است. اگرچه صرف معرفی اصول عام کافی نیست و ارائه اصول کاربردی نیز ضرورت است، مع‏الوصف به لحاظ اینکه به اصول عام و تعیین‏کننده اهداف تربیت اسلامی که نشأت گرفته از جهان بینی است، توجه کافی داشته، دیدگاه ایشان درخور توجه است.

در اینجا برای تبیین معنای اصل تربیتی، واژه‏های دیگری چون مبنا، هدف و روش را مورد توجه قرار می‏دهیم و تفاوت آنها را با اصل تربیتی به اختصار بررسی می‏کنیم.

مبانی تربیت مشتمل بر علوم و حوزه‏هایی از معرفت است که به‏واسطه آنها اطلاعات لازم برای تنظیم جریان تربیت به‏دست می‏آید. واژه نامه تعلیم و تربیت، مبانی تعلیم و تربیت17 را چنین تعریف کرده است: ".... مبانی تربیت عبارت از بخشی از برنامه درسی دوره تربیت معلم است که به مطالعه عوامل اجتماعی، نهادها و روابط بین آنها در آموزش رسمی می‏پردازد.

مطالبی نظیر تاریخ، اقتصاد، جامعه‏شناسی، روانشناسی، علوم‏سیاسی، انسانشناسی، جغرافیا و فلسفه به‏عنوان مبنای بحث و مطالعه به‏کار می‏رود."18 شکوهی نیز درباره مبانی تعلیم و تربیت نوشته است که: "... مبانی تعلیم و تربیت از موقع آدمی و امکانات و محدودیتهایش و نیز از ضرورتهایی که حیات همواره تحت تأثیر آنهاست، بحث می‏کند...".19 وی مبانی تعلیم و تربیت را به دو دسته علمی و فلسفی تقسیم می‏کند. مبانی علمی آموزش و پرورش با توجه به ویژگیهای زیستی، اجتماعی و روانی مورد تربیت مشخص می‏شود. مبانی فلسفی آموزش و پرورش از ملاحظات اخلاقی و فلسفی مربوط به طبیعت آدمی و هدفها و غایات تربیت افراد استخراج می‏شود. لذا بین اصل و مبنا تفاوت وجود دارد. اصل مشتمل بر نوعی راهنمای کلی است که بر تمام جریان تربیت حاکم و ناظر است در حالی که مبنا اغلب شامل یک یا چند رشته از معرفت بشری است که درکسب شناختی بهتر از جریان تربیت و تعیین اصول مقتضی به ما کمک می‏کند. بدیهی است بدون مراجعه به مبانی صحیح نمی‏توان اصولی صحیح را برای جریان تربیت استخراج کرد.

واژه دیگری که توضیح معنای آن در ارتباط با اصل تربیتی ضروری به نظر می‏رسد، هدف تربیتی است. هدف نقطه‏ای است که هر جریان تربیتی درصدد رسیدن بدان است. از آنجا که تربیت جریانی پویا و مستمر است و هر لحظه به ایجاد حالتی پس از حالتی دیگر اقدام می‏شود تا اینکه انسان به کمال نهایی نائل شود، لذا رسیدن به هر مرحله و حالت می‏تواند نقطه‏ای تصور شود و نقش هدف را ایفا بکند. تنها پس از رسیدن به هر مرحله و حالت است که هدف و مرحله بالاتری اهمیت می‏یابد و انسان را به کوشش و تلاش برای رسیدن بدان وا می‏دارد. این سیر سلسله مراتبی تا رسیدن به هدف نهایی تربیت ادامه دارد. لذا می‏توان به وجود دو دسته اهداف برای تربیت قائل شد: هدف نهایی و اهداف واسطه‏ای. هدف نهایی توسط خالق انسان تعیین می‏شود و مربی و متربی فقط باید آن را بشناسند و از طریق تعیین اهداف واسطه‏ای و روشهای مربوط، به تحقق آن اقدام کنند. اما در ارتباط با تعیین اهداف واسطه‏ای می‏توان دو دسته اصول تربیتی را ذکر کرد: دسته اول اصولی که تعیین اهداف واسطه‏ای را نیز دربر می‏گیرد و به اعتبار حاکمیت بر کل جریان تربیت، اصول عام تربیتی نام دارد. دسته دیگر اصولی است که به تعیین روشها و محتوای تربیتی برای رسیدن به اهداف تعیین شده می‏پردازد و خود در جریان هدفگذاری نقشی ندارد. این‏گونه اصول را می‏توان اصول کاربردی تربیت نام نهاد.

واژه دیگر در این زمینه، روش تربیتی است. منظور از روش تربیت، طریقه‏ای است که رسیدن جریان تربیت را به هدف مورد نظر میسر می‏سازد. معمولاً برای انجام دادن هر کاری به دستورالعمل و راهنمای عمل احساس نیاز می‏شود و اصل تربیتی در جریان رسیدن به هدف برطرف‏کننده چنین نیازی است. تفاوت عمده اصل و روش تربیتی در این است که اصل، دامنه‏ای وسیعتر دارد و می‏تواند در آن واحد بر چند روش گوناگون حاکم و ناظر باشد، در حالی که روش تربیتی، خاص موقعیت ویژه‏ای است و متناسب با موقعیت باید از روشهای خاصی برای رسیدن به اهداف تربیتی بهره جست. لذا اصل تربیتی (اعم از عام و کاربردی) دامنه‏ای وسیعتر دارد و دربر گیرنده روش تربیتی است.

منبع اصل تربیتی کجاست؟

در بیان معنای اصل تربیتی، اصل تربیتی به‏عنوان دستورالعملی تعریف شده است که کل جریان تربیت را تحت نفوذ خویش دارد و تخطی از آن موجب مخاطراتی جدی در رسیدن به اهداف خواهد شد. سؤالی که اکنون مطرح است این است که این اصول از کجا و چگونه اقتباس می‏شود. آیا چنانکه مرحوم دکتر هوشیار در اصول تعلیم و تربیت می‏نویسد، باید به تعمق و تفحص در رفتار یادگیرنده و یاددهنده پرداخت یا اینکه باید از منابع اطلاعاتی دیگری برای تعیین اصول بهره گرفت؟ به عبارت دیگر می‏توان این سؤال را مطرح کرد که اصول تربیتی موضوعه است یا مکشوفه؟ اگر موضوعه است چه کسی صلاحیت وضع (برقراری) آنها را دارد و اگر مکشوفه است در کجا و چگونه باید به اکتشاف و پی‏جویی آنها پرداخت؟ آیا اصول را می‏توان به گروه‏هایی تقسیم کرد؟ اگر چنین تقسیم‏بندی از اصول وجود دارد آیا منبع استخراج هر دسته از دیگری متمایز است یا خیر؟

نخست به بررسی معنای اصول موضوعه و اصل متعارفه می‏پردازیم. "اصول موضوعه مجموعه قضایا و احکام نظری است که بدون استدلال و برهان در علمی پذیرفته می‏شود تا مسائل آن حوزه علمی براساس آن اثبات شود؛ مثلاً اصل تربیت‏پذیر بودن انسان در علم آموزش و پرورش، اصل موضوعه است بدون اینکه این علم اساسا آن را اثبات کرده باشد. از سوی دیگر اصول متعارفه مجموعه قضایا و قضاوتهای روشن و قطعی است که تمام فعالیتهای هر علم بر آنها مبتنی است؛ مانند اصول مکانیک که خود در علم مکانیک اثبات می‏شود. این گونه قضایا در خود حوزه علمی به اثبات رسیده و به‏صورت قواعد و قوانین کلی در می‏آید.20

مرحوم دکتر هوشیار از جمله افرادی است که درباره موضوعه یا مکشوفه بودن اصول تربیت به بحث پرداخته است. وی بر این باور است که اصول تربیت به‏جای وضع کردنی بودن کشف کردنی است و از طریق ملاحظه رفتار معلم و شاگرد کشف می‏شود. وی در این زمینه چنین نوشته است: "... باید در زندگی فردی و جمعی نوع انسان مطالعه کرد و هدف تربیتی وی را معین ساخت و در هستی او نگریست تا اصولی را که برای ترقی او یعنی وصول به هدفهای مستخرج از زندگی لازم است، کشف نمود و متوجه بود که اصول آموزش و پرورش وضع کردنی نیست بلکه از جمله اموری است کشف کردنی؛ چنانکه اصل وجود را و اصل معرفت را نیز وضع نکرده‏اند و به کشف آنها پرداخته‏اند، در آموزش و پرورش نیز باید به کشف اصول پرداخت"21

تقی پور ظهیر نیز در بحث از اصول، جنبه کشفی را مد نظر دارد و بر این باور است که برای کشف اصول تربیت باید به مطالعه درباره انسان، جامعه و نظریات فلاسفه و علما (بویژه در مورد هستی‏شناسی، معرفت‏شناسی و تحقیقات علوم زیستی و روانشناسی) پرداخت،22 در اینجا مرز کشف و وضع چندان روشن نیست. مع‏الوصف به‏نظر می‏رسد که بتوان ملاک این امر را فعالیت دست اندرکاران تربیت دانست؛ مثلاً هنگامی که مربّی به جستجو و تفحص در رفتار شاگرد می‏پردازد و یا از طریق علوم رفتاری ویژگیهای انسان را شناسایی می‏کند، در واقع نقش کاشف را دارد، در حالی که اگر او اصول را دست نخورده و در بست از زمینه‏های دیگر معرفت دریافت کند و آنها را در جریان تربیت به‏کار بندد، از اصول موضوعه استفاده کرده است.

روشن است که علم تربیت دارای مجموعه‏ای از اصول موضوعه است که از سایر حوزه‏های معرفت به رعایت گرفته شده و درواقع نقش مبانی تربیت، ارائه مجموعه‏ای از اصول موضوعه برای تربیت است. بعلاوه علم تربیت در جریان اجرا به اصولی دست می‏یابد که به‏دلیل اینکه در خود علم و از طریق تحقیقات تربیتی به‏دست آمده است، در زمره اصول متعارفه یا مکشوفه قرار می‏گیرد. لذا نمی‏توان با اطمینان قاطع اظهار داشت که اصول تربیت فقط یکی از این دو نوع است، بلکه به‏نظر می‏رسد در جریان تربیت از هر دو گروه، این اصول استفاده می‏شود.

سؤالی دیگر که باید بدان پاسخ داد این است که منبع اصول چیست. پاسخ این سؤال در مورد اصول کلی تربیت یعنی بدون هیچ‏گونه قیدی، مبانی تربیت و تحقیقات تربیتی است اما اگر در مورد تربیت اسلامی این سوال مطرح بشود پاسخ تا اندازه‏ای متفاوت خواهد بود. در تربیت اسلامی باید به بررسی و تفحص در متون اسلامی پرداخت و براساس انسانشناسی اسلامی، اصول تربیتی مربوط را استخراج، و نمی‏توان به استخراج اصول از رفتار مربی و شاگرد اکتفا کرد. چون که در تربیت اسلامی به‏جای انسان موجود (فعلی) تکیه بر انسان مطلوب (آرمانی) است و از آنجا که انسان، جامعه، فلاسفه و علمای آرمانی وجود ندارد، نمی‏توان به کشف اصول (استخراج اصول) از رفتار آنها اقدام کرد. این نکته بویژه در مورد اصول عام تربیت حایز اهمیت است. این اصول را قطعا باید از قرآن و سنت استخراج کرد. از آنجا که قرآن قبل از هر چیز کتاب تربیت است، قطعا رهنمودهای کافی و جامعی در این زمینه خواهد داشت و انسان مورد نظر خداوند را ترسیم کرده است. لذا استناد به سایر منابع مذهبی نیز منوط به موافقت با نص قرآن کریم است. بدیهی است در مراجعه به متون دینی صحبت از کشف به معنایی که دکتر هوشیار مد نظر دارد چندان خالی از اشکال نیست. دکتر هوشیار بیشتر به کشفی بلاواسطه و مستقیم از رفتار افراد در جریان تربیت اشاره می‏کند. در حالی که تعمق در متون دینی و کشف اصول از آنها حداقل نوعی کشف با واسطه یا دست دوم است.

در هر حال اصول تربیت در اسلام به‏دلیل اجتهاد و استنباط افراد از متون دینی حالت کشفی دارد و نه وضعی؛ اگرچه قبلاً از سوی خالق انسانها وضع شده و برای ابلاغ این وضع نیز تا اندازه لازم اقدام شده است و ارسال رسل در واقع برای ابلاغ وضع مورد نظر خداوند به بندگان بوده است. دلایلی که رجحان کشفی بودن اصول را بر وضعی بودن آنها به اثبات می‏رساند، اختلاف نظر صاحبنظران اسلامی در برخی اصول است. چه اینکه اگر اصول جنبه وضعی داشت دیگر هیچ اختلاف نظری موجه تلقی نمی‏شد.

آنچه گفته شد بیشتر مربوط به اصول عام تربیت اسلامی است و در اصول کاربردی تربیت علاوه بر متون و نصوص مذهبی و غور و تعمق در آنها می‏توان از نتایج تحقیقات تربیتی و سایر زمینه‏های معرفت نیز بهره گرفت. چه اینکه نمی‏توان تنها به کتاب و سنت استناد کرد و چه بسا بسیاری از روشها و جنبه‏های کاربردی در آن متون و منابع مورد تصریح قرار نگرفته باشند. احمدی در بحث از اصول تربیت معتقد است که اصول تربیت را باید از قرآن و حدیث استخراج کرد. ایشان در این زمینه می‏نویسد: "... اصول تربیت در اسلام، اصولی نیست که از بررسی نیازهای فردی و اجتماعی استخراج شود. همچنین آنها از اصول موضوعه نیست که از سایر علوم اقتباس گردد. اصول تربیت در اسلام عبارت از مبانی و بنیانهای مورد نظر اسلام برای تربیت انسان است که باید زیر بنای همه فعالیتهای تربیتی قرار گیرد.."23 آشکارا روشن است که اصول مورد نظر ایشان اصول عام تربیتی است و نه اصول کاربردی تربیت.

اصول تربیت اسلامی

همانگونه که در تعریف اصل تربیتی گفته شد، اصل تربیتی ریشه و بنیانی است که در جریان تربیت، اجتناب‏ناپذیر است و به عنوان دستورالعملی کلی، تمام جریان تربیت را تحت سیطره و نفوذ خویش دارد و در صورت تخطی از آن، رسیدن به هدف آرمانی تربیت، دستخوش مخاطره می‏شود. در این مبحث با در نظر گرفتن این معنای اصل تربیتی به معرفی چند اصل در تربیت اسلامی می‏پردازیم. این اصول دارای ویژگی جامع و فراگیر است و سیطره و نفوذ آنها در تمام ابعاد نظام تربیتی اسلام، ضرورتی اجتناب‏ناپذیر دارد. البته معرفی یک یا چند اصل عام تربیتی به منزله غفلت و نادیده انگاشتن اصول کاربردی نخواهد بود؛ چرا که پس از تعیین چهارچوب فعالیت و اهداف، تعیین و هدایت روشهای اجرای تربیت در قلمرو اصول کاربردی تربیت است. در این نوشته شش اصل از اصول عام تربیت اسلامی (کرامت انسان ـ مسئولیت انسان ـ تعقل و اندیشه ورزی ـ عدل ـ کمال جویی و وسع انسان) معرفی و مورد بحث قرار خواهد گرفت.

لازم به ذکر است که این اصول علاوه بر اینکه در جریان تربیت، راهنمای عمل مربی در اتخاذ تدابیر تربیتی است، در تعیین اهداف واسطه‏ای تربیت نیز دخالت تام دارد و بدون رعایت آنها نمی‏توان هدفی واقع‏بینانه و مطلوب را تعیین و توصیه کرد.

1ـ اصل کرامت

در قرآن کریم شرافت و کرامت انسان را براحتی می‏توان از تشریح جریان خلقت حضرت آدم (ع) و فرمان سجده ملائکه در مقابل ایشان و اعطای مقام جانشینی خدا در روی زمین دریافت. انسان که این چنین از سوی خالق مورد احترام و تکریم قرار گرفته در جریان تربیت نیز باید همواره مورد تکریم باشد و از تعیین هر گونه هدف و روشی که منافی با این کرامت و شان والای اعطایی از سوی خداوند باشد اجتناب گردد.

از شرافت و کرامتی که خداوند ـ رب و مربی اصلی انسان ـ برای مخلوق خویش قائل شده است چنین برمی‏آید که این امر باید به عنوان یک اصل در جریان تربیت وی برای رسیدن به رشد نهایی و کمال و آخرین مرحله تربیت یعنی رسیدن به مقام قرب "ربوبی شدن" مورد توجه و دقت قرار گیرد. خداوند متعال در سوره مبارکه اسراء درباره کرامت انسان در جهان خلقت و علائم کرامت وی چنین می‏فرماید: ... و لقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً... (اسراء / 70) ترجمه: ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را به مرکب برّ و بحر سوار کردیم (جهان جسم و جان را مسخر ایشان ساختیم) و از هر غذای لذیذ و پاکیزه آنها را روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت بزرگ بخشیدیم.

یکی از نشانه‏های کرامت و عظمت شأن انسان در تربیت اسلامی این است که خداوند از روح خویش در وجود وی دمیده و به همین لحاظ وی را شایسته کرد فرشتگان دانسته است در سوره مبارکه حجر چنین می‏خوانیم : ... فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعواله ساجدین.....(حجر / 29) ترجمه: چون آن عنصرها را معتدل بیارایم و در آن از روح خویش بدمم همه (از جهت حرمت و عظمت آن روح الهی) بر او سجده کنید.

از جمله دیگر نشانه‏های کرامت و عظمت شأن انسان، رسیدن به مقام جانشینی خداوند در روی زمین است. در سوره مبارکه بقره می‏خوانیم : .... و اذقال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفه. (بقره/30) ترجمه! به‏یاد آر آنگاه که پروردگار فرشتگان را فرمود، من در زمین خلیفه خواهم گماشت.

روشن است که جانشین و نماینده باید بین دیگران به بالاترین درجه احترام و ارزش از سوی اعطاکننده منصب جانشینی دست یافته باشد تا اینکه به آن منصب گماشته شود. خداوند متعال پس از خلقت انسان و متعادل ساختن وی و دمیدن روح خویش در او این استعداد و قابلیت را در انسان متحقق کرده و وی را بر این مقام گماشته است.

این اصل در جریان تربیت هم بر تمام عناصر جریان تربیت و هم بر مراحل آن ناظر است و نمی‏توان عنصری یا مرحله‏ای را تصور کرد که از این اصل بی نیاز باشد. در تدوین اهداف واسطه‏ای تربیت، کرامت و شرافت انسانی باید رعایت شود و هیچ هدف یا نقطه‏ای را نمی‏توان تعیین کرد که با کرامت و شأن انسان که اشرف مخلوقات و جانشین خداوند در روی زمین است منافی باشد. بعلاوه در تدوین محتوای تربیت، روش تربیت، استخدام ابزار تربیت و ارزشیابی میزان رسیدن به اهداف، نیز این اصل باید مورد توجه و نصب العین باشد و هر گاه که این اصل مورد غفلت قرار گیرد، به تحقق هدف نهایی تربیت نمی‏توان امیدوار بود.

این اصل نه تنها در تمام زمینه‏های تربیت بلکه در تمام مراحل تربیت نیز کاربرد دارد و باید آن را در تمام مقاطع و مراحل سنّی مورد توجه و عنایت قرار داد. کودک خردسال را باید به همان اندازه مورد احترام و تکریم قرار داد که جوان یا بزرگسال را. لذا در میزان احترام یا تکریم متربی در هیچ مقطع سنی تفاوتی نیست، بلکه آنچه متفاوت است چگونگی اعمال و اجرای این اصل بنیادی است. به‏طوری که کودک نیازمند نوعی خاص از احترام است در حالی که بزرگسال و یا جوان بودن نوع دیگری را ایجاب می‏کند. در این زمینه موقع‏شناسی مربی نوع و نحوه اجرای اصل کرامت را تعیین می‏کند ولیکن در هر حال نمی‏توان از آن چشم پوشید و کودک را به بهانه اینکه هنوز فاقد توانایی تشخیص خوب و بد است، بدون جلب علاقه و انگیزه به انجام‏دادن برخی امور مجبور کرد.

2ـ اختیار و مسئولیت انسان

انسان در دیدگاه اسلامی حامل امانت الهی تلقی شده و مسئولیتی عظیم را بر دوش گرفته است. مسئولیت و امانتی که بنا به نص قرآن کریم، آسمانها و زمین از پذیرفتن آن ناتوان بوده‏اند ولیکن انسان به دلیل اینکه امکان و استعداد علم را دارد، آن را پذیرفته است. در قرآن کریم چنین می‏خوانیم : ....... انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولاً (احزاب/72)

ترجمه: ما آن امانت را بر آسمانها و کوه‏ها و زمین عرضه کردیم، پس آنها از تحمل آن خودداری کردند و ترسیدند و انسان آن را حمل کرد، چون انسان ستم پیشه و جاهل بود.

درباره اینکه امانت الهی چه بوده، احتمالات فراوانی مطرح شده است. مرحوم علامه طباطبایی پس از بررسی یکایک احتمالات، این امانت را "ولایت الهی" می‏داند و می‏فرماید: "مراد از عرضه داشتن این ولایت بر آسمانها و زمین و سایر موجودات، مقایسه این ولایت با وضع آنها و معنای آیه این است که اگر ولایت الهی را با وضع آسمانها و زمین مقایسه کنی خواهی دید که اینها تاب تحمل آن را ندارند و تنها انسان می‏تواند حامل آن باشد".24 در مورد اینکه گفته شده است که انسان قبول کننده این امانت ظلوم و جهول است، می‏فرماید: "ولیکن عین همین ظلم و جهل انسان مصحّح حمل امانت و ولایت الهی است. برای اینکه کسی متصّف به ظلم و جهل می‏شود که شأنش این است که متصّف به علم و عدل باشد و گرنه چرا به کوه ظالم و جاهل نمی‏گویند."25

از تفاسیر چنین بر می‏آید که انسان به دلیل این استعداد وجودی خود تنها موجودی است که صلاحیت پذیرش و تحمل ولایت الهی را دارد و روشن است که پذیرش این امانت بزرگ مسئولیتی بزرگ را بر دوش انسان می‏افکند. جریان تربیت باید همواره به‏گونه‏ای سازمان یابد تا استعداد وجودی انسان در حفظ و نگهداری امانت الهی یعنی علم و عدل به بهترین وجه ممکن پرورش یابد و از در افتادن به ورطه ظلم و جهل در امان ماند.

در قرآن کریم همواره از مسئولیت انسان سخن رفته و بیان شده است که انسان مورد سؤال و بازخواست قرار خواهد گرفت. روشن است که مسئولیت باید در مقابل امری یا وظیفه‏ای باشد که به وی اعطا شده است، در غیر این صورت مسئولیت و پاسخگویی معنایی نخواهد داشت. لذا هر زمان که صحبت از مسئولیت و حساب پس‏دهی به میان می‏آید، منظور این است که فرد توانایی و استعداد انجام‏دادن آن امر را دارد و باید به انجام‏دادن آن مبادرت می‏کرده است. این نکته یعنی تناسب استعداد و آمادگی با مسئولیت را در سوره انبیا چنین می‏یابیم : ..... قال بل فعله کبیرهم هذا فسئلوهم ان کانوا ینطقون... (انبیاء/63)

این آیه مربوط به داستان بت شکنی حضرت ابراهیم (ع) است. وقتی بت پرستان به آن حضرت گفتند: ای ابراهیم تو با خدایان ما چنین کردی؟ ابراهیم در مقام احتجاج گفت: "بلکه این کار را بزرگ آنها کرده است شما از این بتان سوال کنید، اگر سخن می‏گویند". از این احتجاج حضرت ابراهیم نتیجه گرفته می‏شود که پاسخگویی و مسئولیت، مستلزم نوعی توانایی و قدرت است و لذا بتهای بیجان از آنجا که توانایی انجام‏دادن هیچ کاری را ندارند، سؤال کردن از آنها نیز بیهوده خواهد بود ولیکن آن حضرت برای اثبات ناتوانی آنها این پیشنهاد را مطرح فرمودند.

از جمله آیات دیگری که موضوع مسئولیت و حساب پس دهی انسان را گوشزد می‏کنند می‏توان به آیات ذیل اشاره کرد : .... ایحسب الانسان ان یترک سدی... (قیامت/14) ترجمه: آیا انسان می‏پندارد که او را مهمل از تکلیف و ثواب و عقاب گذارند (و غرضی در خلقتش منظور ندارند؟) یعنی اینکه آیا انسان فکر می‏کند به حسابش نمی‏رسند و عذاب نمی‏شود و از او بازخواست و سؤال نمی‏کنند. پاسخ به این سوال بر اساس امانت و مسئولیت الهی منفی است و وی باید پاسخگو باشد. قرآن کریم در این زمینه چنین آورده است : ..... و کل انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامة کتابا یلقیه منشورا (اسراء/13)

ترجمه: ما مقررات و نتیجه اعمال نیک و بد هر انسانی را طوق گردن او ساختیم (که ملازم و قرین همیشگی او باشد) و روز قیامت کتابی (که نامه عمل اوست) بر او بیرون آریم، در حالی که آن نامه چنان باز باشد که همه اوراق آن را یک مرتبه ملاحظه کند.

این آیه شریفه نیز اشعار می‏دارد که انسان باید پاسخگوی اعمال نیک و بد خویش باشد و جریان تربیت باید موقعیت لازم را برای ادای این تکلیف و مسئولیت فراهم آورد. در قرآن کریم بر ضرورت پاسخگویی تأکید شده و حتی خداوند متعال برای تأکید و اصرار بر آن قسم یاد کرده است. در ذیل، چند مورد از آیات در این زمینه را ملاحظه می‏کنیم: .... تالله لتسئلن عما کنتم تفترون... (نحل / 56)

ترجمه: البته آنچه از نیک و بد کرده‏اید از همه سؤال خواهید شد.

ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم (تکاثر/ 8)

ترجمه: آنگاه از نعمتها (مانند مال و جاه و صحت و جوانی و عمر و نعمت بزرگ ولایت علی (ع) و غیره) شما را در آنجا باز می‏پرسند.

در سوره مبارکه صافات می‏خوانیم که فرموده است:

وقفوهم انهم مسئولون (صافات / 24)

ترجمه: آنجا نگهشان بدارید که باید بازخواست شوند.

بنا به گفته صاحب مجمع البیان معنای جمله وقفوهم این می‏شود که ایشان را نگه دارید و نگذارید بروند که باید بازخواست شوند. از سیاق استفاده می‏شود که این امر به بازداشت و بازخواست در سر راه جهنم صورت می‏گیرد..."26

لذا ملاحظه می‏شود که انسان باید پاسخگوی اعمالی باشد که در دنیا انجام داده و هدف از ذکر موارد مکرر مسئولیت وبازخواست در قرآن این بوده است که در تربیت انسان یعنی ربوبی ساختن و نزدیکتر و نزدیکتر ساختن وی به کمال نهایی مورد نظر احساس مسئولیت، امری ضروری و بنیادی است. این احساس مسئولیت باید از اندرون مربی و متربی بجوشد و سپس به اعمال فردی و اجتماعی ایشان سرایت کند.

اصل مسئولیت انسان، اصلی است که باید در تمامی بخشهای جریان تربیت و در تمام مقاطع و مراحل تربیت مد نظر قرار گیرد؛ به عنوان مثال: اصل مسئولیت در تعیین اهداف مقطعی تربیت باید همواره مد نظر باشد یعنی مربی و متربی باید در مورد چرایی هدف برگزیده شده، جوابگو باشند و هیچ عذری مبنی بر اینکه در جریان هدفگذاری مداخله‏ای نداشته‏اند، مسموع نخواهد بود. بعلاوه در روش تدریس، مربی و متربی هر دو مسئول هستند و هیچ کدام نمی‏توانند از زیر بار مسئولیت خطیر خویش شانه خالی بکنند. در ارزشیابی نیز باید مسئولیت متربی را در نظر داشت و متربی را شخصی مسلوب الاراده ندانست که فقط به اعمال مربی پاسخ گوید، خود هیچ دخالتی در امور نداشته باشد.

3ـ اصل عقل

اصل دیگری که می‏توان در تربیت اسلامی از آن سخن گفت اصل عقل است؛ به این معنی که در هیچ کدام از عناصر جریان تربیت و در هیچ یک از مراحل تربیت نمی‏توان اصل عقل را نادیده گرفت و ملاک و مناط هر فعالیتی انطباق آن با اصول عقلانی است.

قرآن کریم بارها انسان را به تعقل و تفکر دعوت می‏کند و بسیاری از امور صرفا به‏دلیل اینکه زمینه ساز تعقل و تفکر بشود، توصیه شده است. گو اینکه رسیدن به تعقل و تفکر راه را برای رسیدن به اهداف بالاتر تربیت فراهم خواهد ساخت. از این زاویه می‏توان تعقل را به عنوان یکی از اهداف واسطه‏ای تربیت معرفی کرد. اما از آنجا که طیفی بسیار وسیع را تحت پوشش قرار می‏دهد و با قاعده مورد نظر ما یعنی عمومیت و ضرورت در کل جریان تربیت انطباق کامل دارد، می‏توان آن را به عنوان یک اصل بنیادین معرفی کرد. در این نوشته منظور از تعقل، تفکر جهت دار است؛ یعنی تفکری که مبتنی بر مجموعه‏ای از قواعد و مقررات باشد و این مقررات، منطقی بودن و وافی به مقصود بودن تفکر را تضمین، و آن را از خیالات و اوهام مجزا بکنند. کلمه عقل در لغت به معنای بستن وگره زدن است. به همین مناسبت ادراکاتی هم که انسان دارد و آنها را در دل دارد و پیمان قلبی نسبت به آنها بسته، عقل نامیده‏اند و نیز مدرکات واقعی آدمی را و آن قوه‏ای را که در خود سراغ دارد و به‏وسیله آن خیر و شر و حق و باطل را تشخیص می‏دهد، عقل نامیده‏اند."27

مرحوم علامه طباطبایی پس از بحث درباره انواع ادراکات انسان در مورد عقل چنین می‏نویسد: "و خدای عز و جل هم کلام خود را بر همین اساس ادا نموده، و عقل را نیرویی تعریف کرده که انسان در دینش از آن بهره‏مند شود و به‏وسیله آن راه به‏سوی حقایق معارف و اعمال صالح پیدا نموده و پیش بگیرد. پس اگر عقل انسان در چنین مجرایی قرار نگیرد و قلمرو عقلش به چهار دیوارهای خیر و شر دنیوی محدود گردد دیگر عقل نامیده نمی‏شود."28 پس عقل یعنی نیروی تمیز دهنده خیر و شر باید به عنوان اصلی در نظام تربیتی اسلامی مورد توجه قرار گیرد، چونکه مسئولیت اصلی تربیت به عهده افراد دخیل در جریان تربیت یعنی یاد دهنده و یاد گیرنده (مربی و متربی) است و برای اینکه اینان بتوانند در هر مورد تصمیم درست را اتخاذ بکنند، باید از نوعی توانایی و صلاحیت برخوردار باشند. توانایی‏ای که مسئولیت و بازخواست را موجه و منطقی می‏سازد و این استعداد و توانایی از نیروی درونی ناشی می‏شود که عقل نام دارد. اگر افراد از عقل و اصول عقلانی متابعت کنند، طبعا مشکلی در رسیدن به اهداف واسطه‏ای و بالاخره هدف نهایی تربیت نخواهند داشت. موضوع تفکر و تعقل در آیات فراوانی از قرآن کریم مورد بحث قرار گرفته که به چند مورد از آنها اشاره می‏شود. در سوره مبارکه بقره خطاب به ملت یهود چنین می‏خوانیم: اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب افلاتعقلون. (بقره/44)

ترجمه: شما که کتاب آسمانی می‏خوانید چگونه مردم را به نیکی فرمان می‏دهید و خودتان را از یاد می‏برید چرا به عقل در نمی‏آیید.

از این آیه در می‏یابیم که اگر قوم یهود به عقل خویش مراجعه می‏کردند نباید انتظار انجام‏دادن کاری را از دیگران داشته باشند که خود بدان عامل نیستند و این اصل عقلی اولی است که هر عاقلی بدان قائل است و اگر کسی بخواهد به عنوان مربی به آموزش امری اقدام کند، اصل عقل ایجاب می‏کند که خودش عامل بدان باشد.

در سوره مبارکه ملک می‏خوانیم که دوزخیان در پاسخ فرشتگان می‏گویند : لوکنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر (ملک/10) ترجمه: اگر ما در دنیا رسولان را در نصایح و مواعظشان اطاعت کرده بودیم و یا حجت حق آنان را تعقل می‏کردیم امروز در زمره اهل جهنم نبودیم و همانند ایشان در آتش جاودانه معذب نمی‏شدیم.

در این آیه شریفه "منظور از سمع، استجابت دعوت رسولان و التزام به مقتضای سخن ایشان است که خیر خواهان امین‏اند و منظور از عقل التزام به مقتضای دعوت به حق ایشان است تا آن را تعقل کنند و با راهنمایی عقل بفهمند که دعوت ایشان حق است، و باید انسان در برابر حق خاضع شود"29 لذا اگر کفار به مقتضای عقل خویش عمل کرده بودند و دعوت پیامبران را اجابت می‏کردند، می‏توانستند از عاقبت خطرناک خویش نجات یافته و به بهشت و رضوان الهی یعنی هدف نهایی تربیت نائل شوند و علت انحراف آنها از هدف، عدم رعایت اصل عقل بوده است و باز علت بی‏اعتنایی به نماز و عبادت خدای تعالی نداشتن عقل یا به‏عبارت دیگر عدم رعایت مقتضیات عقل از سوی کافران قلمداد می‏شود و می‏فرماید: و اذا نادیتم الی الصلوة اتخذوها هزوا ولعبا ذلک بانهم قوم لایعقلون... (مائده/58) ترجمه: اینان وقتی شما اذان می‏گویید آن را وسیله تفریح خود گرفته و بازیچه‏اش می‏پندارند و این برای این است که مردمی بی‏خردند.

علامه طباطبایی در مورد غفلت سبک شمردن نماز به‏وسیله اینان می‏نویسند: "صدور استهزا از آنان و به مسخره گرفتن نماز و اذان برای این است که آنان مردمی سبکسر و بی‏عقلند و نمی‏توانند از نظر تحقیق به این اعمال دینی و عبادتهایی که عبادت حقیقی‏اند بنگرند و فواید آنها را که همانا نزدیکی به خدای تعالی و تحصیل سعادت دنیا و آخرت است درک کنند."30

همچنین خداوند متعال هدف از ذکر نشانه‏ها و تبیین آیات خلقت را ایجاد تعقل یا به عبارت دیگر استخدام نیروی عقل انسان در راستای رسیدن به اهداف تربیتی می‏داند و می‏فرماید:

... و کذالک یبین الله لکم آیاته لعلکم تعقلون... . (بقره/242) ترجمه: خدا آیات خود را برای شما بدین گونه روشن بیان کند، باشد که خردمند شوید. ... قد بینا لکم الایات لعلکم تعقلون... . (حدید/17) ترجمه: ما آیات وادله قدرت خود را برای شما بیان کردیم تا مگر فکر و عقل به‏کار بندید. ... و کذالک نفصل الایات لقوم یعقلون... . (روم /28) ترجمه: ما این طور آیات را برای مردمی که تعقل می‏کنند توضیح می‏دهیم.

عقل به مثابه قوه تمیز بین خیر و شر و خطا و صواب باید در سرتاسر جریان تربیت به‏عنوان اصلی ضروری و اجتناب‏ناپذیر مد نظر قرار گیرد و هر فعالیت، هدف واسط، روش و وسیله‏ای باید با این محک سنجیده شود. اگر عقلانی بود و ما را در رسیدن به هدف نهایی تربیت کمک می‏کرد، آن را انتخاب کرد و در غیر این صورت به کنار نهاد. لذا در گزینش هدف باید اصل عقل را مد نظر قرار داد و نمی‏توان هدفی را بر گزید که به لحاظ عقلانی قابل دفاع نباشد. روشهای تربیتی نیز باید از اصل عقل تبعیّت کند و لذا متربی باید امکان تجزیه و تحلیل مطالب را براساس ملاکهای عقلانی داشته باشد. بعلاوه اصل عقل فقط ناظر به سنین جوانی و بزرگسالی نیست و حتی در سنین کودکی نیز باید مقدمات استدلال و تشخیص خیر از شر را به مدد ارائه دلایل و شواهد به کودک آموخت.

4ـ اصل عدل

مساوات و برابری و قرار دادن هر چیز در جا و مرتبه خاص خویش از جمله اصولی است که در تربیت الزامی و اجتناب‏ناپذیر است. راغب در بیان معنای عدل می‏نویسد: "لفظی است که در حکم ومعنی مساوات است و به اعتبار نزدیک بودن معنی عدل به مساوات. در آن مورد هم به‏کار می‏رود.31 مرحوم علامه طباطبایی نیز عدالت را به معنای التزام به حد وسط و عدم انحراف از آن تعریف کرده‏اند.32 لذا در این نوشته اصل عدل به معنای رعایت تعادل و مساوات و عدم افراط و تفریط در نظر گرفته شده است. در تربیت اسلامی برای اینکه بتوانیم متربی را به هدف نهایی تربیت برسانیم باید در تعیین اهداف واسطه‏ای و گزینش روشها و محتوای تربیتی از مسیر عدالت خارج نشویم و به ورطه افراط و تفریط نیفتیم. عدل از جمله صفات مربی در نظام تربیت اسلامی است و مربی بدون رعایت اصل عدل نمی‏تواند مربی به معنای واقعی کلمه باشد همانگونه که خداوند تبارک و تعالی به‏عنوان مربی اصلی آدمیان می‏فرماید: و لا یظلمون فتیلا (اسراء/71) ترجمه: خداوند به‏قدر باریک رشته‏ای که میان هسته خرماست ظلم نمی‏کند؛ یعنی اینکه عدل در کار خداوند ـ تربیت انسان ـ اصلی حتمی و ضروری است و به هیچ وجه احتمال تخطی از آن وجود ندارد. لذا تربیت اسلامی باید این اصل را سرلوحه کار خویش قرار دهد. کما اینکه هدف از ارسال رسل نیز قیام به عدالت بوده است و خداوند خطاب به پیامبر می‏فرماید که اعلام کن که من برای برپاداشتن عدالت و پرهیز از ظلم مأموریت یافته‏ام. در قرآن کریم چنین می‏خوانیم: ... و قل امنت بما انزل الله من کتاب و امرت لاعدل بینکم (شوری /15) ترجمه: به امت بگو که من به کتابی که خدا فرستاد (قرآن) ایمان آورده‏ام و مأمورم که میان شما به عدالت حکم کنم.

در تربیت اسلامی یکی از اهداف واسطه‏ای مهم رسیدن به تقوی است، رعایت اصل عدل باعث می‏شود که انسان به این هدف نزدیکتر شود و بدین وسیله در مسیر رسیدن به هدف نهایی تربیت گامی به جلو بردارد. در سوره مبارکه مائده چنین آمده است : اعدلوا هواقرب للتقوی (مائده/8) ترجمه: عدالت پیشه کنید که عدالت به تقوی نزدیکتر است.

لذا می‏توان از عدالت پیشگی به عنوان اصلی برای دستیابی به تقوی استفاده کرد. عدالت پیشگی روش و طریق رسیدن به تقوی را نشان می‏دهد و باید بر فعالیت مربی و متربی حاکم باشد. از سوی دیگر برای رسیدن به عدالت و به عبارت دیگر برای رعایت اصل عدالت و قراردادن هر چیز در جای خاص خویش باید از هوای نفس و خواهشها و تمایلات نفسانی پرهیز کرد. زیرا اینها منافی اصل عدالت است و تحقق اهداف را دستخوش تهدید می‏کند. در سوره نساء چنین آمده است: فلا تتبعوا الهوی ان تعدلو.. (نساء/135) ترجمه: پیروی هوا مکنید که ترس آن هست که از حق عدول کنید و منحرف شوید.

روشن است که انحراف از اصل عدل، دستیابی به تقوی و هدف نهایی تربیت را دچار مخاطره می‏کند. پس برای رعایت اصل عدل نیز مقدماتی لازم است از جمله پرهیز از دشمنی و خصومت و متابعت هوای نفس و... . خداوند متعال برای تبیین آثار عدل در زندگی انسان و آثار وجودی آن در نفس متربی دو فرد را با هم مقایسه می‏کند. این مقایسه در آیه 76 سوره مبارکه نحل چنین صورت گرفته است :

و ضرب الله مثلاً رجلین احدهما ابکم لا یقدر علی شی‏ء و هو کَلٌّ علی مولیه اینما یوجهه لایأت بخیر هل یستوی هو و من یأمر بالعدل و هو علی صراط مستقیم.. (نحل/76) ترجمه: خدا مثالی می‏زند، دو مرد یکی شان لال است که به هیچ چیز توانایی ندارد و سر بار مولای خویش است که هر جا فرستدش سودی نیارد. او با کسی که به عدالت فرمان دهد و به راه راست رود چگونه برابر تواند بود؟

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه شریفه می‏نویسد: ... احدها ابکم لایقدر علی شی‏ء یکی گنگ است که قادر بر هیچ چیز نیست و از اینکه سخنان دیگران را بفهمد یا با دیگران سخن گوید محروم است، چون نه می‏شنود و نه می‏تواند حرف بزند و اگر در حالش دقت شود از هر فضیلت و مزیت که انسان آن را از راه گوش که وسیعترین حواس بشری است، کسب می‏کند، محروم است.....جمله لایقدر علی شی‏ء یعنی به هیچ چیزی قادر نیست؛ یعنی کارهایی را که غیرابکم (فرد دیگر) می‏تواند بکند از وی قابل صدور نیست... و بار عیال کسی است که امور وی را تدبیر می‏کند. ....فرد دیگر دارای صفاتی است بجز این صفات، یعنی قدرت بر انجام‏دادن کارهایی دارد و توانایی درک را دارد و یک صفت مهم یعنی عدالت را دارد و می‏فرماید: آیا این (ابکم) با کسی که امر به عدالت می‏کند برابر است... . آری از اوصاف مرد دومی وصفی را ذکر کرد که آخرین درجه کمال است که یک فرد غیرابکم ممکن است به آن درجه برسد، هم خود را به آن بیاراید و هم دیگران را از آن برخوردار کند. و آن عبارت است از عدالت، که معنایش التزام به حد وسط و از آن منحرف نشدن است. زیرا کسی حقیقتا امر به عدل می‏کند و می‏تواند بکند که خودش عادل بوده باشد و صلاح و سداد در دلش جای گرفته باشد. آنگاه از دلش به ظاهر بدن و اعمال بدنی‏اش سرایت نموده، گفتار و کردارش بر میزان عدل استوار شود. از آنچه گفته شد به‏دست می‏آید که مقصود از عدالت آنطور که عرف از آن می‏فهمد یعنی عدالت در رعیت و زیر دست نیست، بلکه مقصود مطلق اجتناب از افراط و تفریط است. هر چند در اعمال شخصی، و این شخص همواره بر صراط مستقیم است و در اعمالش بر طبق فطرت انسانی مشی می‏کند."33

همانگونه که از تفسیر این آیه برمی‏آید اصل عدل اصلی است که اگر از سوی مربی و متربی مورد توجه قرار گیرد، آنها می‏توانند به هدف اصلی خلقت یعنی تقوی و هدایت دست یابند. این اصل را باید هم در تعیین اهداف واسط تربیت و هم در روش و محتوای آن مورد توجه قرار داد؛ به عنوان مثال: رعایت اعتدال در تعیین اهداف واسطه‏ای تربیت اصل است و نباید هیچ هدفی را به‏دلیل هدفی دیگر مورد بی توجهی قرار داد و هر جنبه‏ای باید به اندازه‏ای که استحقاق دارد، مورد توجه و عنایت قرار گیرد. در روش آموزش نیز اصل عدل کاربردی وسیع و همه جانبه دارد. علاوه بر این اصل عدل را باید در سنین و مقاطع مختلف تربیت مورد توجه قرار داد و نمی‏توان گفت که رعایت عدالت در یک مقطع ضروری است و در مقطع دیگر چندان ضروری نیست.

5ـ اصل کمال جویی

انسان مورد نظر تربیت اسلامی همواره در حال تلاش و فعالیت و در تکاپوی پیشرفت به سوی هدفی است که آن هدف، رسیدن به مقصدی است که خدای تعالی از خلقت انسان اراده کرده است. "هدف مذکور گاه به عنوان هدایت و رشد و گاه به عنوان قرب و رضوان و گاه طهارت و حیات طیبه، تقوی و عبادت و عبودیت معرفی شده است."34 رسیدن به این هدف آرمانی مظهر رشد و کمال در انسان است. لذا هر امری و هر فعالیتی تنها در صورتی با ارزش است که به انسان در طی این طریق کمک کند و او را در برداشتن گامهایی چند در رسیدن به این مقصود یاری رساند. این اصل در تعیین اهداف و روشهای تربیتی نقش محوری و کانونی را ایفا می‏کند و ملاک و مناط انتخاب است. در سوره مبارکه انشقاق مقصد تلاش و فعالیت انسان ملاقات پروردگار ـ یعنی کسب ویژگیهایی که انسان را شایسته نزدیک شدن به پروردگار می‏سازند ـ معرفی شده است. در این رابطه چنین می‏خوانیم:

یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه (انشقاق/84) ترجمه: هان ای انسان، تو در راه پروردگارت تلاش می‏کنی و بالاخره او را دیدار خواهی کرد.

در ترجمه تفسیرالمیزان درباره این آیه شریفه چنین نوشته شده است: "... کدح تلاش نفس است در انجام‏دادن کاری تا اینکه آثار تلاش در نفس نمایان گردد. بنابر این در کلمه معنای سیر هم خوابیده... جمله فملاقیه عطف است بر کلمه کادح و با این عطف بیان کرده که هدف نهایی این سیر و سعی و تلاش، خدای سبحان است. البته بدان جهت که دارای ربوبیت است، یعنی انسان بدان جهت که عبدی است مربوب و مملوک و مدبر و در حال تلاش به‏سوی خدای سبحان است، دائما در حال سعی و تلاش و رفتن به‏سوی خدای تعالی است، بدان جهت که رب و مالک و مدبر اوست."35

لذا از جمله خصایص اصلی انسان مورد نظر اسلام سیر و تلاش و حرکت به‏سوی خالق است و این تلاش باید به عنوان یک اصل در تربیت اسلامی همواره مدنظر باشد و در اهداف، روشها و مراحل گوناگون تربیت به عنوان اصلی اجتناب‏ناپذیر مورد توجه و ملاحظه قرار گیرد.

کمال مورد نظر اسلام در رسیدن به هدف غایی تربیت نهفته و کسی که در تلاش و تکاپو برای ملاقات پرودگار خویش است، مایل به رسیدن به کمال یا آخرین مرتبه وجود متصور برای نوع انسان است. "هدایت به عنوان هدف غایی گاه در قرآن با واژه رشد بیان می‏شود. رشد در فرهنگ قرآن به معنای توسعه و نمو به‏کار نرفته بلکه به مفهوم هدایت استعمال شده است."36 در ذیل به چند مورد در کاربردهای واژه رشد در قرآن اشاره می‏کنیم:

اصحاب کهف از بیم دشمن در غار کوه پنهان شدند و گفتند: ... ربنا آتنا من لدنک رحمة و هیئی لنا من امرنا رشدا (کهف / 10) ترجمه: از درگاه خدا مسألت کردند که بار الها تو در حق ما به لطف خاص خویش رحمتی عطا فرما و بر ما وسیله رشد و هدایت کامل مهیا ساز.

از این آیه شریفه نتیجه گرفته می‏شود که اصحاب کهف، رسیدن خویش را به کمال مطلوب با واژه رشد بیان کرده و از خداوند خواستار رشد و هدایت شده‏اند و همچنین اینکه رشد و هدایت انسان به‏دست خداست و در جهت او، و لذا برای رسیدن به کمال نهایی باید به سوی فرمان حضرت حق شتافت و از آنها پیروی کرد.

هدایت و رشد آخرین مرحله کمال انسان است، علاوه بر این انسان نیز مایل و در جستجوی دستیابی بدان است. در غیر این صورت هدایت و رشد نمی‏توانست به عنوان هدفی آرمانی مطرح باشد؛ به‏عبارت دیگر راهنمایی به رشد تنها در صورتی به نتیجه مطلوب می‏انجامد که فرد در خود کشش درونی به رشد و خدای تعالی احساس بکند. مومن آل فرعون در پاسخ به این میل خدادادی انسانها می‏گوید: و قال الذی امن یا قوم اتبعون اهدکم سبیل الرشاد (مومن/38) ترجمه: آنکه ایمان آورده بود گفت: ای قوم مرا پیروی کنید تا شما را به راه رشد هدایت کنم.

سبیل رشاد، راهی است که سلوک آن آدمی را به حق می‏رساند و به سعادت منتهی می‏شود و کلمه هدایت در اینجا به معنای نشان دادن راه بوده است.

میل به رشد، گرایش درونی اصیل و پایدار در وجود انسان است؛ به‏گونه‏ای که خداوند می‏فرماید در صورتی که بندگان مرا اجابت کنند و به من ایمان آورند راه رشد ایشان هموار خواهد شد و به کمال مطلوب مورد نظر خویش که هدف نهایی تربیت است نائل خواهند شد. در آیه 186 سوره مبارکه بقره دعا و درخواست از خدا مشروط بر اینکه با ایمان و اجابت دعوت خدا همراه باشد، می‏تواند زمینه ساز رشد انسان بشود. در این آیه چنین می‏خوانیم:

... و اذا سئلک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوالی و لیؤمنوابی لعلهم یرشدون (بقره/186) ترجمه: چون بندگان من از تو سراغ مرا گیرند بدانند که من نزدیکم و دعوت دعوت کنندگان را اجابت می‏کنم البته در صورتی که مرا بخوانند. پس باید آنان نیز دعوت مرا اجابت نموده و باید به من ایمان آورند تا شاید رشد یابند.

"در مورد لعلهم یرشدون از امام صادق (ع) در مجمع البیان نقل شده که فرموده‏اند شاید به اعتقاد به حق برسند و به‏سوی آن راه یابند"؛37 یعنی همان مطلبی که تحت عنوان کمال و رشد از آن نام برده می‏شود و انسان مایل به دستیابی بدان است. در سوره مبارکه حجرات نیز در وصف پیامبران چنین آمده است : اولئک هم الراشدون (حجرات/7) ترجمه: اینان به حقیقت اهل صواب و هدایتند.

با توجه بدانچه گفته شد، نتیجه می‏گیریم که میل به رشد و کمال در انسان میل اصیل است و او همواره در صدد و تکاپوی دستیابی بدان است و در تربیت اسلامی این میل و گرایش اصیل باید همواره مورد توجه و مطمح نظر قرار گیرد. هر گاه این اصل بنیادین به فراموشی سپرده شود، نظام تربیت اسلامی دچار سردرگمی و ابهام می‏شود و به بیراهه رهسپار خواهد شد و یا از هدایت و راهنمایی این میل اصیل به‏سوی آنچه بدان گرایش دارد باز خواهد ماند. به‏کارگیری این اصل در تعیین اهداف واسطه‏ای به این صورت است که هیچ هدفی را نمی‏توان بدون توجه به این میل و گرایش تعیین کرد و هر هدفی را باید به عنوان گامی و پله‏ای در مسیر حرکت و تلاش برای هدف اصلی تربیت تلقی کرد و نه هدف نهایی. لذا مربی و متربی در هیچ مرحله‏ای احساس آرامش و سکون نخواهند داشت، تا اینکه به مرحله نهایی کمال برسند بعلاوه این اهداف باید دارای انعطاف‏پذیری بوده و بتوان آنها را با توجه به مراحل رشد متربی تغییر داد تا راه صعود وی به مراحل و مدارج ترقی هموار گردد. در روش تربیت نیز باید کمال‏جویی و رشدطلبی انسان مدنظر باشد و مربی این میل و گرایش اصیل را از نظر دور ندارد. لذا در روش تربیت باید به‏دنبال کشف زمینه‏هایی بود که این میل و گرایش را بیدار کنند.

6ـ اصل وسع

انسان دارای مجموعه‏ای از تواناییها و استعدادهاست و درنظر گرفتن این تواناییها در نظام تربیتی اسلام اصلی ضروری است و خداوند به‏عنوان بزرگ مربی انسانها، همواره بر این نکته تأکید فرموده‏اند که هیچ کس را فراتر از طاقت و قابلیت اعطایی، مورد بازخواست و تکلیف قرار نمی‏دهند. این اصل با اصول عدل و مسئولیت همخوانی و انطباق کامل دارد و بازخواست افراد (متربیان) در صورتی کاری موجه و عقلایی است که قبلاً استعداد و آمادگی لازم در آنها ایجاد شده باشد. بعلاوه اصل عدل ایجاب می‏کند که خداوند استعداد و قابلیت هدایت و تربیت را به همه بندگان خویش عطا کرده و هیچ تفاوتی بین بندگان (یا افراد تحت تربیت) قائل نشده باشد، الا اینکه مربوط به قوه گیرندگی آنها باشد و نه افاضه ذات اقدس الهی.

در قرآن کریم تکلیف خواسته شده از بندگان بستگی به وسع و ظرفیت وجودی اعطایی به ایشان داشته و خداوند متعال در موارد مکرری این اصل را متذکر شده‏اند در سوره مبارکه بقره چنین می‏خوانیم: ... لا تکلف نفسا الا و سعها... . (بقره/233) ترجمه: هیچ کس را تکلیف نکرد مگر قدر توانایی او.

... ولا یکلف الله نفسا الا وسعها... (بقره/286) ترجمه: هیچ کس را تکلیف جز به اندازه طاقت نکنند.

در این زمینه آیه‏های دیگری نیز وارد شده است که همگی بر تناسب بین تکالیف احاله شده از سوی خداوند، با استعداد و توان انسان در قبول و انجام‏دادن آن تکالیف تأکید دارند و نشان می‏دهند اگر کاری از انسان خواسته شده، بدین معناست که وی توانایی انجام‏دادن آن کار را داراست. لذا می‏توان نتیجه گرفت که هدف نهایی تربیت یعنی رسیدن به رضوان و قرب الهی هدفی است که با تواناییهای انسان تناسب دارد و انسان استعداد رسیدن به چنین مرحله‏ای را دارد. بعلاوه در تعیین اهداف واسطه که پله‏های نردبان حرکت به‏سوی هدف نهایی است، نیز این اصل باید مورد توجه و عنایت خاص قرار گیرد. آنجا که افراد در موقعیتهای مختلف از وسعهای گوناگون برخوردارند، ملاحظه توان و طاقت فراگیر در تعیین اهدافی که وی باید بدانها برسد اصلی اجتناب‏ناپذیر است؛ مثلاً وسع متربی 7 ساله متفاوت از متربی 15 ساله است و این تفاوت در وسع باید در انواع اهداف، روشهای تدریس، محتوا و روشهای ازرشیابی انعکاس یابد، این اصل در هدفگذاری نظام تربیتی سخت مورد نیاز است و بسیاری از مشکلات نظامهای تربیتی ناشی از عدم توجه به تواناییها و طاقت فراگیران در تحقق و جامه عمل پوشانیدن به اهداف مورد نظر است.

بر خواننده روشن است که اصول تربیت اسلامی به چند اصل مذکور، محدود نیست و نویسنده در این نوشته فقط به چند اصل که با تعریف عرضه شده از اصول عام تربیت اسلامی انطباق داشته، اشاره کرده است. در عرضه اصول مذکور، شمول آنها بر تمام مراحل و مقاطع فرایند تربیت مدنظر بوده و از ذکر اصول کاربردی تربیت که خود مقوله‏ای وسیع است، پرهیز شده است. بدان امید که این نوشته توانسته باشد افقی از راه طی نشده در بررسی اصول تربیت اسلامی را بر محققان این حوزه از معرفت روشن کند./ر

............................................................

پاورقیها:

10ـ همان اثر، ص 18.

11ـ همان، ص 14.

12- Carter V. Good, op. cit, p.437.

13ـ غلامحسین شکوهی، تعلیم و تربیت و مراحل آن، آستان قدس رضوی، چاپ سیزدهم، 1372، ص 84.

14ـ علی شریعتمداری، اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، امیرکبیر، چاپ اول، 1364، ص 11.

15ـ خسرو باقری، همان اثر، ص 68.

16ـ سیداحمد احمدی، اصول و روشهای تربیت در اسلام، واحد انتشارات بخش فرهنگی دفتر مرکزی جهاد دانشگاهی، چاپ دوم، 1368، ص 102.

17- Foundations of Education

18- Carter V.Good, op.cit, p.240

19ـ غلامحسین شکوهی، مبانی و اصول آموزش و پروش، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1368، ص 61.

1ـ خسرو باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، انتشارات مدرسه، چاپ دوم، 1370، ص68

2- Carter V.Good, Dictionary of Education, Third Edition , Mc Grow Hill. 1959. p434.

20ـ علی تقی‏پورظهیر، اصول و مبانی آموزش و پرورش، دانشگاه پیام نور، چاپ اول، 1369، ص100.

21ـ محمدباقر هوشیار، همان اثر، ص17.

22ـ علی تقی‏پور ظهیر، همان اثر، ص100.

23ـ سیداحمد احمدی، همان اثر، ص106.

24ـ ترجمه تفسیرالمیزان، ج16، ص526.

25ـ همان، ج16، ص526.

26ـ ترجمه تفسیرالمیزان، ج17، ص199

27ـ ترجمه تفسیرالمیزان، ج2، ص371

28ـ- ترجمه تفسیرالمیزان، ج2، ص375

29ـ ترجمه تفسیرالمیزان، ج19، ص592

30ـ ترجمه تفسیرالمیزان، ج6، ص49

31ـ راغب، ج 2، ص765

32ـ ترجمه تفسیرالمیزان، ج12، ص437

33ـ ترجمه تفسیرالمیزن، ج12، ص 7-435

34ـ باقری 1370، ص64-59

35ـ ترجمه تفسیرالمیزان، ج20، ص401

36ـ باقری 1370، ص60

37ـ ترجمه تفسیرالمیزان ج2، ص62

3ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن،ترجمه غلامرضا خسروی‏حسینی، جلد اول، کتابفروشی مرتضوی، 1361، ص60.

4ـ علامه محمدحسین طباطبایی، تفسیرالمیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی‏همدانی، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، 1363، ج17، ص211.

5ـ تفسیرالمیزان، ج12، ص71.

6ـ تفسیرالمیزان، ج11، ص437.

7ـ راغب اصفهانی، همان اثر، جلد دوم، ص 40.

8ـ همان اثر، جلد دوم، ص 41.

9ـ محمدباقر هوشیار، اصول آموزش و پرورش، دانشگاه تهران، چاپ سوم، جلد اول، 1335، ص 9.

منابع:

1ـ احمدی. احمد، اصول و روشهای تربیت در اسلام، واحد انتشارات بخش فرهنگی دفتر مرکزی جهاد دانشگاهی، چاپ دوم، 1368.

2ـ باقری. خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، انتشارات مدرسه، چاپ دوم، 1370.

3ـ تقی‏پورظهیر، علی. اصول و مبانی آموزش و پرورش، دانشگاه پیام نور، 1369.

4ـ حسینی، سید علی اکبر. مباحثی پیرامون مبانی تعلیم و تربیت اسلامی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1362.

5ـ خدیوی زند، محمد مهدی. اصول و مبانی آموزش و پرورش، کتابفروشی زوار. 1345.

6ـ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، درآمدی بر تعلیم و تربیت اسلامی (1) فلسفه تعلیم و تربیت، جلد اول، سمت، 1372.

7ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه سید غلامرضا خسروی حسینی، جلد 1 و 2، کتابفروشی مرتضوی، 1361.

8ـ شریعتمداری، علی. اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، امیر کبیر، چاپ اول، 1364.

9ـ شکوهی، غلامحسین. مبانی و اصول آموزش و پرورش، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1368.

10ـ شکوهی، غلامحسین. تعلیم و تربیت و مراحل آن، آستان قدس رضوی، چاپ سیزدهم، 1372.

11ـ طباطبائی، علامه محمد حسین. تفسیر المیزان، ترجمه غلامرضا خسروی حسینی، جلد اول، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، 1363.

12ـ عزّتی، ابوالفضل، آموزش و پرورش اسلامی، انتشارات بعثت، 1356

13ـ قرآن کریم، ترجمه مهدی الهی قمشه‏ای، انتشارات علمیه اسلامیه.

14ـ هوشیار، محمد باقر، اصول آموزش و پرورش، دانشگاه تهران، جلد اول، چاپ سوم، 1335.

15- Carter v. Good, Dictionary of Education, Third edithon, Mc Grow Hill, 1959.

نظرات  (۱)

با سلام؛
وبلاگ پیام صالح( زیر مجموعه وبلاگ شجره طیبه صالحین سردار شهید عبدالعلی ناظم پور شهرستان جهرم) حاوی پیامک هایی برای صالحان و بسیجیان با موضوعاتی چون: امام و رهبری ، شهدا و دفاع مقدس، وصیت نامه شهدا، اخلاقی ، فرهنگی ، سیاسی، مناسبتی و... منتظر حضور سبز شما و بهره مندی از نظرات سازنده شما می باشد.
(ضمنا در صورت تمایل ما را با نام پیام صالح لینک نمایید)
                                                                               یا علی
پاسخ:
سلام علیکم
لین شدید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Susa Web Tools